قبل از هرچیز بهتر است این توضیح را بگذارم که نویسندهی این نوشتار مطلب حاضر را فارغ از هرگونه قضاوتی در مورد پدیدهی تنفروشی یا فاحشهگری یا فروش سکس یا هر اسم دیگری که به نوعی مترادف عبارتهای مذکور است به نگارش درآورده است. همچنین هیچگونه قضاوتی نیز در مورد شخصیت و یا خوب و بد بودن رفتار افرادی که پدیدآورندهی این پدیده هستند یا به نوعی فاحشه، تنفروش و یا فروشنده سکس یا کارگر جنسی و یا هر واژهی مترادف با چنین عنوانهایی از آنها یاد میشود به عمل نیامده است و اصولا موضوع این نوشتار پرداختن به این موارد نیست.
بگذارید از یک مثال شروع کنیم. اظهار نظر زیر را در نظر بگیرید: «یکی از خصوصیات بعضی از زنهای فاحشه که بازارشون رو از دست دادن اینه که با پررویی و دعوا توجه دیگران رو به سمت خودشون جلب کنن. مثلا در شلوغی اتوبوس الکی داد و بیداد راه میاندازند که فلان مرد به من دست زده است. این خصوصیت در صحنه سیاست در میان گروههای سیاسی که در دنیا مهجور ماندهاند نیز دیده میشود.»
در اظهار نظر فوق به خوبی مشخص است که جانمایهی کلام یک قیاس است. باز به خوبی نیز مشخص است که محور قیاس فوق رفتار پرخاشگرانه و حادثهسازی برای جلب توجه و فرار از مهجور ماندن است. این دو مورد کلیدیترین محور گوینده بوده و در واقع تمام منظور و مقصود و موضوع را در بر میگیرند. اما! اما یک نکته مهم دیگر وجود دارد که گرچه به اظهارنظر فوق و محور بو منظور آن ارتباطی پیدا نمیکند، محور اصلی نوشتار حاضر است.
در پاسخ به اظهارنظر فوق، تعداد قابل توجهی از مخاطبان گوینده محور بحث را رها کرده و با ادعای حمایت از حقوق فاحشهها یا در دفاع از مظلومیت آنها گوینده را متهم میکنند که برای تبیین منظور خود از درماندگی و بدنامی آنان استفاده کرده و این عملی نادرست است. شاید در نگاه اول این عکسالعمل چندان عجیب به نظر نیاید که به نظر من عجیب نبودنش به دلیل عادت کردن بسیاری از انسانهای نسل ما به بروز دادن رفتار هیجانی است. رفتارهایی که ماحصل کسب بینش و باورهای به دست آمده از جو غالب و بحثهای روشنفکری خوبی است که در میانههای راه در اثر این هیجانات به انحراف رفتهاند.
عکسالعمل آنچنانی به چنان اظهارنظری نشان میدهد که بسیاری از ما تنها یاد گرفتهایم که مثلا برای فاحشهها مرثیهسرایی کنیم در حالی که در بنمایهی بینشمان هنوز احترامی برای آنان قائل نیستیم چرا که هرجا اسمی از آنان آمد لاجرم بدبختی و بدنامی آنان مقصود کلام بوده است. آیا اگر به جای «فاحشه» از یک واژهی دیگر استفاده میشد باز هم چنین واکنشی دیده میشد؟ مثلا گفته میشد رفتار سیاسی مذکور به مانند رفتار نجاری است که تولیداتش به فروش نمیرسند و برای جلب توجه به رقیبانش انگ دزدی طراحی محصولاتش را میزند؟ آیا این مرثیهخوانان برای نجاران نیز مرثیهها میسرودند؟ خیر! لااقل نه با این شدت.
پس چرا اینجا چنین واکنشی نشان میدهند؟ به نظر من تنها یک دلیل دارد و آن هم این است که هیچ احترامی برای یک «فاحشه» و همینطور برای آن عمل قائل نیستند. برخلاف ادعای حمایت از آنها به عنوان یک انسان، آن عمل و آن افراد را چنان مایهی بدنامی میدانند که حتی سزاوار قرار گرفتن در جایگاه قیاس نیستند. گرچه در اینجا عملی که مقایسه شده است نوعی «تقلب» و «قریبکاری» است، اما این عمل میتواند از هر کسی سر بزند که این نوع از آن به بهترین شکل در رفتار آن دسته از فاخشههای فریبکار جلوه پیدا میکند. پس چرا حتی این حق قرار گرفتن در جایگاه قیاس را به آنها نمیدهند؟ چرا مثلا مثال «نانوای کمفروش» که در آن هم کمفروشی نوعی فریبکاری است ذهن کسی را به این سمت نمیبرد که نانوا بودن مایهی بدبختی و بدنامی است؟ پاسخ واضح است. در اذهان این افراد فاحشه بودن به معنای بدنامی و مایهی بدبختی است. چنان مایهی بدبختی است که میگویند اسمش را نیاور!
بنابراین به نظر میرسد چنین رفتارهایی ماحصل نوعی ژست متمدنانهی سوار بر هیجان و فاقد پایههای فکری محکم هستند که در نهایت «خاله خرسه»وار به زیان جامعه هستند. حتی به نظر میآید به نوعی برخاسته از ذهنیت تقدسگرا و محافضهکار و ترسوی ما هستند که سالها تحت لوای فرهنگ مذهبی در ما نهادینه شدهاند. به این شکل که اولا، چیزی را که میشنویم و احساساتمان را بر میانگیزد و برایمان یک باور میشود، همچون مظلومیت فلان امام به مکان مقدس میبریم و هرگونه نگاه عاری از ستایش به آن را توهین میدانیم. حتی به خودمان جرات می دهیم که به دیگران دستور بدهیم که ساکت بشوند و صحبت نکنند چون صحبتشان با باور ما در راستایی مخالف است. البته این قداست نه به فاحشه یا فاحشهگری، که برای تفکری که « بر زبان آوردن آن مگر در حالت تدافعی و دلسورانه» را ممنوع میداند اختصاص داده میشود. دوما، یک بعد دیگرِ آن تاثیرپذیری از فرهنگ مذهبی در این زمینه میتواند عادت به مرثیهسرایی و هواداری بیفایده و بینیاز به تعقل باشد.
× پ ن: توضیحات اول به این دلیل بود که با توجه به عکسالعملهایی که در اینگونه مباحث حتی از سوی بخش قابل توجهی از افرادی با سطوح درگیری بالا در مباحث اجتماعی و سیاسی مشاهده شده است، ممکن است آن توضیح قبل از آغاز، طوفان ذهن آن بخش قابل توجه از مخاطب را قدری آرامتر کند.