بیا پاییز، امسال تو مهمان من باش

images

سلام پاییز، بیا رفیق آنقدر خجالتی نباش!

می‌دانم باران نیاورده‌ای، می‌دانم نتوانستی امسال یار و دلدار و بوسه‌های عاشقانه با خودت بیاوری. اما خجالت نکش رفیق. آن حجاب خاک گرفته‌ی تابستانی‌ات را کنار بگذار، بگذار زلف‌های ارغوانی‌ات بخرامند، ما که غریبه نیستیم، بوی قدم‌هایت هفته‌ها است که در هوا پیچیده. بیا بنشین رفیق.

این همه ما دلتنگی پاییزی نوشیدیم از ساغرت، بیا امسال تو مهمان من باش. این غریبی کردنت، این چشم‌های نگرانت، این غم مرموزت که سال‌ها با آمدنش ناباورانه شاد می‌شدیم را امسال تو مزه کن. ببین چه شیرین است. ببین چه غریب و چه آشنا است. ببین چه ناب و بی‌بهانه است. بیا، خودم برایت از باغ قدیمی خواستن چند برگی زرد کرده‌ام، بیا با هم با آن‌ها از همان آتش‌ها درست می‌کنیم و بوی برگ‌هاي زرد و ارغوانی و پوست گردوی سوخته می‌سازیم. کنار آتش می‌نشینیم و آنقدر باغ را مرور می‌کنیم تا اشک در چشمان‌مان جمع شود، من خودم همانجا در آغوشت می‌گیرم تا باران بیاوری.

آنقدر صبوری‌ات می‌آموزم تا تابلوی دل و دلدار بسازیم، تا مهرت را باور کنی دوباره، آبان و باران بیاوری و باران زلال جمع شده در چاله‌های خیابان دوباره آن دیوانگی‌های دست در دستِ همِ سوزِ شب‌های سرد و خیس آذر را بشارت دهند، تا دوباره دست در جیب کاپشنمان کنیم و زیر چنارها قدم بزنیم.

2 دیدگاه برای «بیا پاییز، امسال تو مهمان من باش»

  1. » می‌شینیم » درست نیست !!
    از» می نشینیم » میشود استفاده کرد.

    در ضمن آدرس اییمیل پایین تخیلی است!

بیان دیدگاه