
دوران ما دوران به غایت کسلکنندهای است. شاید بهترین توصیف برایش دوران اسارت باشد. بخش بزرگی از جمعیت اسیر پیدا کردن راهی برای به دروغ بهتر نشان دادن خودشان هستند. این وسط عدهای ابزارهایی درست کردهاند تا آدمها بتوانند به دروغ از خودشان فراتر بروند و به این ترتیب در قبالش به همان نسبت پول واقعی میگیرند. جمعیت مصرف کنندهی زیاد و مولدان و صاحبان معدود.
در شبکه اجتماعی اینستاگرام که ابزاری است برای به اشتراکگذاری عکس و ویدئوهای کوتاه، افراد عکسها و ویدئوهایی از خود به اشتراک میگذارند که آنها را بر اساس سلیقه عموومی جامعه و انتظار خودشان که باز همین انتظار هم در اکثر مواقع بازنمودی از آن سلیقه اجتماعی است، از خودشان بهتر نشان میدهد. دختری که کارمند یک شرکت متوسط خدماتی است و صبحها به سختی از خواب بیدار میشود و خودش را به محل کارش میرساند، پدرش با حقوق بازنشستگی از عهده مخارج او و دیگر اعضای خانواده برنمیآید و او هم به همان شکل کار میکند، در اینستاگرام عکسها و ویدئوهایی به اشتراک میگذارد که شیوه زندگی یک دختر مرفه و شاد از قشر بالادست جامعه(از نظر اقتصادی) را به نمایش میگذارد. به دنبال پسرهایی از همان قشر میرود و هربار پس از سرخوردگی از رویارویی با واقعیتی که پشت پرده اینستاگرام پنهان کرده است، آسیب دیده و حریصتر میشود.
فراوانی این به همریختگی آنقدر زیاد است که اپیدمی شده است. جدای از اینکه به این بپردازیم که چرا آنقدر جامعه به سمتی رفته است که تجملگرایی و در میان قشر بسیار ثروتمند بودن جامعه تنها وضعیتی است که ایجاد رضایتمندی میکند و مثلا علم و هنر و ادبیات اینگونه نیستند، موضوع مهمتر این است که اصولا چرا آدمها نباید جایگاه خودشان را بپذیرند و به دنبال فریفتن دیگران باشند.
واقعیت این است که در هر جامعهای تعداد افراد ثروتمند که دسترسی آنها به امکانات خاص بسیار آسان باشد کم است. اگر نبود که اصولا تعریف ثروتمند، متوسط و فقیر نیز معنی پیدا نمیکرد. این مسئله هم که همهی آدمها دوست داشته باشند در میان قشر ثروتمند باشند باز طبیعی است. اما رفتارهای چنین افراطی که افراد یک «لایف استایل» را جعل کنند و از خود تصویری غلط به نمایش بگذارند نوعی فروپاشی اجتماعی است. بدون شک یک نوع مرض فراگیر است که ریشههایش هم لاجرم باید فراگیر باشند. موضوع این است که آدمها به دنبال این نیستند که تلاش کنند و یک قدم دسترسی خود را به امکانات و رفاه بیشتر کنند بلکه از اینکه به دروغ از طرف برخی افراد ناشناس در جمع افراد با رفاه شناخته بشوند آنها را راضی میکند. گویی این مسئله به جای اینکه یک هدف بلند مدت باشد، تبدیل به نیاز فوری و کوتاه مدت شده است.
به نظر میرسد دلیلش این است که «پولدار بودن» تبدیل به تنها ارزش جامعه شده است. تنها شاخصی است که افراد را از بقیه متمایز میکند و آدمها به جز آن نمیتوانند هیچ شرایط دیگری برای لذت بردن از زندگی را تصور کنند. دختر و پسر جوانی که میتوانند برنامه ده ساله برای خانهدار شدن، فرزندآوری، متخصص شدن، عاشق شدن و لذت بردن از رسیدگی به علاقهمندی هایشان در حد توانشان در زندگی و در نهایت خودشکوفایی داشته باشند، به طور کلی چنین مواردی از لیست خواستههای درونیشان حذف شده و جایش را دسترسی آنی به ثروت و همنشینی با افراد مرفه گرفته است. برای همین این افراد با بیمیلی و بیتفاوتی تنها به دنبال «آب باریکهای» برای گذران زندگی میروند و جایی مشغول کار میشوند. آنها همچون اسیرانی غمگین خیابانها را در مسیر منزل به محل کار و برعکس میپیمایند و بهترین عرصه غرورآفرینی و امیدشان لایکهای اینترنتی است که در آنجا زندگیشان را جعل کردهاند. میلیونها نفر جاعل که فرصت ساختن زندگی و لذت بردن از آن را از دست میدهند و هر روز هم در خلوت یا به همراه دوستان صمیمیشان میپرسند: «چرا هیچ چیز حالمان را خوب نمی کند؟»
این رخوت عمومی دلایل زیادی دارد اما شاید بشود یکی از اصلیترین دلایلش را فروپاشی تعریف شایستگی و ارزشگذاری توانمندیهای افراد در جامعه دانست که این موضوع در کنار تقابل بین ارزشهای انسانی و مادیات و فرو ریختن ارزشهای انسانی مخصوصا به دلیل سو استفاده از این ارزشها در راه دسترسی به ثروت شدت گرفته است. در جامعهی ما علم، اخلاق، طبیعتدوستی، ادبیات، هنر و حتی ورزش و سلامت در ابتدا همگی جایگاهشان را به دین واگذار کردند و قرار شد در سایهی دین و با تایید دین آنها ارزشمند شوند. حال وقتی که دین ابزاری برای پولسازی و جنگ قدرت و تعریف دسترسی به امکانات شده است، لاجرم دین به همراه تمام ارزشهایی که مغلوبش شده بودند، با پول اندازهگیری میشوند. بدیهی است که در چنین جامعهای دیگر زیرساخت و چارچوب و سیستمی برای ارزشمند بودن کسی که نه در حد یک دانشمند بسیار بزرگ اما تا حدی در یک زمینه علمی متخصص است وجود ندارد. برعکس این ماشینش، محل زندگیاش و موجودی حساب بانکیاش هستند که او را با ارزش میکنند. درستش این است که تخصصش او را به یک خانهی بهتر، ماشین بهتر و پوب بیشتر برساند اما برعکس است.
«آقازاده» و «رانت»! اینها واژههایی هستند بر اثبات مدعای فوق. افرادی که پسران و دختران و پسران و دختران فامیلها و شرکایشان الگوها و شیرینیهای اینستاگرام و فیسبوک شدهاند و بسیاری از جوانان گمشده هم مگسان دورشان.