سالهای سال است که انسانها نظریات مختلفی در مورد مقوله سکس ارائه کردهاند که اکثریت آنها موجب بیگانه دانستن و دربند کشیده شدن آن در اذهان ما شدهاند. فکر میکنم بیش از هرچیز دیگری، اصلیترین نکته گم شده در این زمینه، بیتوجهی به این نکته است که سکس بخشی از ما است. من وارد مباحث روانشناسی نخواهم شد چون دانشی در این زمینه ندارم. مباحث مربوط به فرآیندهای روانی و ذهنی که موجب میشوند افراد از آن صدمه ببینند یا اینکه مقدمات رشد آنها را فراهم کند، از این دست هستند که اصولا اثبات و درک آنها مشکل است. اما بحثی که مطرح میکنم، مستقل از اینکه فرآیندها چه باشند، قابل بررسی است. برای شرح آن چه که باید بگویم، از دسته بندی جامعه براساس میانگین تکامل فکری افراد نسبت به مواردی چون «آزادی فردی در جامعه»، «درک از نیازهای بشر» و «حقوق بشر» و به طور کلی درک مبانی تشکیل جامعه و سیستمهای اجتماعی مفید برای تحقق آن مبانی استفاده میکنم.
ابتدا جامعهای بدوی را در نظر بگیریم که در آن افراد تنها براساس نیازهای ابتدایی خود و در راستای بقای حیات، دور هم جمع شدهاند. در چنین جامعهای شعور بشر در حد بسیار پایینی است و شیوه زندگی او تا حد زیادی منطبق با دنیای حیوانات است. در اینجا نگاه به سکس کاملا خام است. برقراری ارتباط جنسی جای واژه گسترده سکس را میگیرد و بزرگترین عامل موفق شدن یک فرد در برقراری ارتباط جنسی، برتری فیزیکی او است. همین ابتدای کار این برتری، دعواها را به جامعه نرها میکشاند. طبیعی است که در نوع انسان، نوع نر نیروی بدنی قویتری از نوع ماده دارد. بنابراین نرها میتوانند حتی اگر شده با رفتاری قهرآمیز، ماده مورد علاقه خودشان را تصاحب کنند. هدف رفع غریزه جنسی و نوعی نیاز ناشناخته نسبت به توجه و نوازش است که هنوز نمیتوان از واژههایی چون « محبت» و «عاطفه» برای توصیفش استفاده کرد. حال مشکل آنجا آغاز میشود که مادهای توجه دو یا چند نر را به خود جلب کند. از اینجا به بعد نرها با یکدیگر میجنگند و تا زمانی که برتری یکی از آنها اثبات نشود نزاع ادامه خواهد یافت. در نهایت نر قویتر برنده ماده مورد نزاع خواهد شد. اینجا اگر کمی مکث کنیم و از خود بپرسیم که چه کسی باعث ایجاد این دعواها است، به سرعت پاسخ میدهیم که هیچکس! بلی این رفتاری است بدوی و غریزی که در اثر فقدان شعور نسبت به لزوم احترام گذاشتن به حق انتخاب برای دیگران انجام میشود. آیا اگر بتوانیم به سکس هویت ببخشیم، او مقصر است؟ مشکل از وجود نیاز جنسی است؟
نزاعی که به آن اشاره شد به این دلیل ایجاد میشود که افراد جامعه به این فکر نمیکنند که تداوم یک جامعه مستلزم رعایت حق انتخاب و رضایتمندی تک تک افراد است. قبل از هرچیز این نا آگاهی به زنانی آسیب وارد میآورد که در آنجا «مادهها» بودند. موقتا برای توضیح علل نزاعها از «زن» و «مرد» به جای «ماده» و «نر» استفاده میکنم. اولین حقی که ضایع شد، حق انتخاب زنان در مورد انتخاب شریک جنسی بود. پس از آن، طبیعی است که در جامعه فوق اگر به طور معجزهآسایی این حق به زنان داده میشد، دومین حقی که ضایع میشد، احترام به مردی بود که یک زن او را انتخاب میکرد. یعنی مردها دیگر زنی را به زور تصاحب نمیکردند ولی باز رقیب را از بین میبردند تا انتخاب بعدی خودشان باشند. باز این رفتار در اثر ناآگاهی مطلق نسبت به بنیانهای تشکیل جامعه رخ میداد.
حال جامعه دیگری را در نظر بگیرید که از تجربیات جوامعی چون جامعه قبلی بهرهمند شده است و افراد پس از تجربه سالهای بسیاری که با خونریزی و دعوا و کینهتوزی همراه بوده است، به این نتیجه رسیدهاند که این نزاعها جامعه آنها را از هم میپاشاند و آنها نمیتواند به این شکل ادامه بدهند. بدون شک این جامعه دوم از نظر زمانی فاصله زیادی با آن جامعه قبلی دارد. افراد تصمیم میگیرند قواعدی برای برقراری ارتباط جنسی برقرار کنند. این قوانین مستقیما به سطح عمومی شعور و آگاهی افراد جامعه نسبت به بنیانهای تشکیل جامعه بستگی دارد. مثلا در جامعهای که این آگاهی تنها در حدی است که دریافته باشند، نزاعهای بین نرها و مادهها زیانآور است، بعید است به مواردی چون حق انتخاب زن و مرد و احترام به آن توجه شود. اگر الان از ما پرسیده شود که راه چارهای بگوییم، راهحلمان بر اساس دانستههای یک بشر امروزی است. مثلا ممکن است بگوییم هر زن و مردی که همدیگر را انتخاب کردند با هم باشند و دیگران هم به این انتخاب احترام بگذارند. اما چنین پیشنهادی حاصل هزاران سال تجربه و تلاش و تفکر است که ما به همین سادگی بیانش میکنیم. البته هنوز هم برای بسیاری که لزوم منطقی احترام به این قراردادها را نمیدانند، وجودشان به راحتی به چالش کشیده میشود. اما اگر برگردیم به این جامعه دوم، به احتمال زیاد افراد چنین تصمیمی میگیرند که برای تصاحب یک ماده که توجه چند نر را جلب کرده است، نزاعی آزمایشی و مسابقه مانند صورت بگیرد و نر قویتر ماده مورد نزاع را تصاحب کند. چنین رویدادی اولین قراردادی است که تنها براساس نیاز به رفع نزاعهای خونین و کینههای عمیق ایجاد میشود. این قرارداد سراغ عمدهترین نزاعی که به چشم میآید میرود. در واقع این رفع مشکل بین قویترها یا نرها است. هنوز به مشکل مادهها در مورد رضایتمندی از انتخاب توجهی نمیشود. دلیلش هم واضح است. مادهها هنوز خطرناک نیستند. آنها مجبورند انتخاب شدن را بپذیرند و نمیتوانند آسیب جدی به جامعه وارد بیاورند چون جامعه بسیار کوچک است.
تصمیماتی چون تصمیمی که افراد در جامعه دوم گرفتند، آغازی برای رسمیت بخشیدن به حق برقراری ارتباط جنسی یک نر با یک ماده در جامعه است. پس حتما نوعی مراسم هم برای اعلام آن مورد نیاز است. اینجا داورها یا افراد برجسته لازم هستند که این رسمیت را اعلام کنند. حال اینکه این افراد که باشند و چگونه باشند خود بحث مفصلی است. اما به احتمال زیاد این برجسته بودن باید به نوعی در روند تکامل مقولات دیگری چون شکار تجلی بیابد. با این حال هنوز افراد نمیدانند که درواقع این رضایتمندی عمومی است که باید محقق شود تا جامعه به پیش برود. آنها تنها اثرات نارضایتی عمومی را دیدند و اقدام به رفع آن کردند. پس نوعی اقدام اصلاحی ناآگاهانه است که حتما کامل نیست. مثلا اگر هرکدام از آنها میذانستند که برای رضایتمندی عمومی نیازی به دعوا نیست و میشود انتخاب را به زنی که مورد نزاع است واگذار کرد، تصمیم بهتری بود. باز اگر همه افراد مبانی تشکیل جامعه را به خوبی میدانستند، نیازی به اعلام عمومی آن هم نبود. تنها توافقی دو نفره کافی بود و پس از آن دیگران به این توافق احترام میگذاشتند.
اما مهمترین عارضهای که اینجا ایجاد میشود، ظهور مفهوم جدیدی است که ما امروزه آن را «رابطه نا مشروع» میدانیم. به احتمال زیاد چنین قرارداد ناآگاهانهای، آغاز دربند کشیده شدن قانونی «سکس» بوده است. یعنی از آن پس بر اساس قانونی نانوشته، افرادی که آن قانون را نقض میکنند، مشمول مجازاتهای سنگین میشوند. مشکل منطقی این قانون و مجازات برای ما که در این زمان زندگی میکنیم این است که خود قانون بر اساس دیدگاهی از یک عارضه اجتماعی وضع شده است که بسیار سطحی است. یعنی اصلا به ریشه اصلی که احترام به بنیانهای تشکیل جامعه است، توجهی نشده است. مثلا توجه نشده است که نارضایتی زنها در نظر گرفته نشده است و این باعث میشود که اگر آنها مجال بیابند، قانون را نقض کنند چون حقشان نادیده گرفته شده است و در اقدامی غریزی و ناخوداگاه آنها حق خود را در جایی که بتوانند میگیرند. یا مثلا این موضوع در نظر گرفته نشده است که مردها ممکن است به روشهای تروریستی برای حذف رقیب برنده متوسل شوند پس مسابقه دادن آنها برای بردن حق انتخاب، روش مناسبی نیست و بهتر است که لزوم رعایت احترام به انتخاب و حقوق دیگران را بدانند. با این حال بر آن افرادی که در زمانی دور برای اولین بار چنین قانونی را وارد کردند چندان ایرادی نیست چون این حداکثر کاری بود که میتوانستند انجام دهند.
حال میتوانیم جامعه سومی را در نظر بگیریم که با فاصله زمانی نسبتا زیاد از جامعه قبلی وجود دارد. افراد متوجه برخی از عارضههایی شدهاند که ناقص بودن و سطحی بودن قوانین وضع شده در جامعه دوم ایجاد کرده است. مثلا متوجه شدند که گاهی اوقات زنها و مردها «خیانت» میکنند. آنها دریافتند که با وجود مجازاتهای سخت، هنوز این «خیانت» ها وجود دارد. برای همین به زنها این حق را اعطا میکنند که از میان خواستگاران یکی را انتخاب کنند. در این جامعه دیگر آن مشکلات ابتدایی وجود ندارد. جامعه بسیار بزرگتر شده است و روشهای رفع نیاز با تقسیمبندی وظایف بین افراد جامعه سادهتر شدهاند. جرقههای یکجا نشینی زده شده است و ازدواج به عنوان میراث تکامل یافته قوانین جوامع بدوی و نیمه بدوی قبلی امری رایج شده است. خدایان یا مردان خدا هم پا به عرصه گذاشتهاند. آنها مناسبترین افراد برای برگزاری مراسم رسمی ازدواج شدهاند. حق برقراری ارتباط جنسی دو نفر با یکدیگر را آنها اعلام میکنند و همینطور موظف به اجرای مجازات خیانتکاران هستند. در این جوامع نزاع جای خودش را به انتخاب محدود زنها میدهد. این انتخاب محدود به دایره انتخاب کنندگان میشود. زنها بر اساس نوعی دیدگاه غالب که الان عرف شدهاست، پذیرفتهاند که مردها باید پا پیش بگذارند. زنهایی که خود اقدام کنند یا خود را به راحتی عره کنند، بر اساس تصوری که از محل نزاع بودنشان وجود دارد، ساختار شکن و مشکلآفرین شناخته میشوند. این هنوز معلول بیتوجهی به بنیانهای تشکیل جامعه است. در واقع توجه به بنیانهای تشکیل یک جامعه به آرامی و با گذشت زمان بسیار و در اثر تجربه شدن تجربیاتی تلخ، قدم به قدم به صورت ناآگاهانه بیشتر میشود.
در جامعه سوم هنوز این دیدگاه به دست نیامده است که افراد باید بدانند لازم است برای ایجاد رایتمندی عمومی، به انتخابها احترام بگذارند و نیازی نباشد که کسی در قالب مراسمی رسمی حق برقراری رابطه جنسی را اعلام کند. به علاوه با توجه به بزرگ شدن جامعه و نیاز به توجه ویژه پدر و مادر به فرزندانشان، وظایف خانوادگی هم با حق برقراری رابطه جنسی ادغام شد و حفظ خانواده تبدیل به یکی از دلایل اصلی اعلام رسمی ازدواج و ایجاد برقراری رابطه جنسی شد. این زنجیری بزرگتر بود که بهناچار به دستوپای سکس بسته شد. بنابراین نوعی تلفیق ناهمگون بین سکس و خانواده ایجاد شد که تا الان هم وجود دارد. اصلیترین دلیلش نیاز به حضور خانواده به عنوان اولین زیر مجموعه جامعه بود. آن نیاز به راستی در آن زمان وجود داشت. به وجود آمدن فرزندان نامشروع هم که از حمایت اجتماعی بیبهره میشدند، هم موجب شد که دایره مشروعیت برای سکس تنگتر شود. تعهد به خانواده به شدت سکس را تحت تاثیر قرار گذاشت و «سکس نامشروع» معنی گستردهتری پیدا کرد. به دلیل نیاز به حفظ خانواده، مجازات سکس نامشروع شدیدتر شد و آرام آرام در قالب حرکتهای عرفی که مردان خدا هم حامی آنها بودند، سکس مشروع کاملا به رابطه بین زن و شوهر محدود شد. این همان زنجیری بود که به دست و پای سکس زده شد. زنها بیشتر زیر ذرهبین مشروعیت قرار گرفتند چون دیدگاه محل نزاع بودن هنوز در مورد آنها وجود داشت.
پس از آن در جوامعی که هنوز به اصلاح روند تکوین نگاه به مقوله سکس نپرداخته بودند، سکس همچون یک زندانی در بند تنها در سلولهای مشروعیت حق رفت و آمد داشت. در این جوامع هنوز دیدگاهی که سکس را رفع نیازی در جهت تامین رضایتمندی عمومی و در خدمت جامعه بداند، که باید بنیانهای تشکیل یک جامعه را محقق کند، بهدست نیامده بود. هنوز بررسی آگاهانه و جامعهشناختی در مورد ارتباط سکس و خانواده و از آن مهمتر آگاه شدن افراد از نتایج این بررسیها اتفاق نیفتاده بود. مثلا در جامعه ما حتی به جای این اتفاق، سکس در بند قوانین مذهبی درآمد. تنها اتفاقی که در اینگونه جوامع افتاد، تغییر قوانین ازدواج و مجازاتها بود. بنابراین نزاعی که در اثر ناآگاهی و بیخردی آغاز شد، منجر به دربندکشیده شدن سکس به عنوان یک نیاز فردی شد.
به نظر میرسد اتفاقاتی که افتاده است ( حتما روندی مفصلتر و شاید متفاوت با آنچه بیان شد اتفاق افتاده است اما منطقا کلیتی اینچنینی داشته است) وقوعشان ناگریز بوده است. ناگریز بودنشان به دلیل درک محدود بشر در هر زمان از زندگی اجتماعی و مبانی تشکیل جامعه است. اما با همه این تفاسیر، الان زمانی است که شعور عمومی بشر به حدی رسیده است که بتوان بر آگاهی افراد از لزوم پایبندی به قراردادها و رعایت حقوق دیگران و احترام به انتخابها تکیه کرد. حداقل زمان آن رسیده است که آگاهانه به این سمت حرکت کنیم. یعنی این دیدگاه نهادینه شود که برقراری یک رابطه جنسی بین دو نفر تنها مشروط به رضایتمندی آن دو نفر است. حداقل برای آدمهایی که ازدواج نکردهاند به راحتی میتوان بر آگاهی عمومی نسبت به احترام به انتخاب دیگران در مورد شریک جنسیشان تکیه کرد. البته در جامعه ما قوانینی که دینی و مقدس خوانده میشوند، مانع قانونی شدن این روند اصلاحی مثبت میشوند. این یکی از بدیهای دینی بودن حکومت است که قوانینش را نمیتوان اصلاح کرد. با این حال اگر از جنبه قانونی آن بگذریم، حداقل میتوانیم در قالب یک نگاه غالب عرفی-اجتماعی، سکس را برای دو نفر که خود شریک بودنشان را انتخاب کردهاند محترم بدانیم. این اولین گام برای رها کردن این زندانی بیگناه و مظلوم است که سالها است قربانی ناآگاهی ما شده است.
یک مورد دیگر در روند حرکت به سوی رهاسازی سکس از بند میراثهای بدوی که در این زمان برای ما عملی است، اصلاح دیدگاهمان در مورد زن و مرد است. به نظر میرسد این مورد هنوز در جوامع غربی هم به طور کامل اصلاح نشده است. با این حال بهتر است که ما به جامعه خودمان بپردازیم. به نظر میرسد در جامعه ما اولین گام در این زمینه، جایگزینی مفهوم «به اشتراک گذاری» به جای «دادن» و «گرفتن» است. البته پرداختن به این مقوله خود یک بحث مفصل میطلبد اما به طور خلاصه باید بگویم که «دادن» و «گرفتن» اصلیترین و دستنخوردهترین میراث آن نزاعهای بدوی است که تا امروز با ما آمده است. دیدگاهی در قالب عرف وجود دارد که با ایجاد رابطه جنسی بین یک زن و مرد، مرد چیزی از زن میگیرد و زن هم چیزی به مرد میدهد! این بازنمود روشنی از تصاحب کردن زنان توسط مردان است که هنوز در بین ما زنده است. حتی بسیاری از زنها و دخترانی که در این زمینه خود را مترقی میدانند، در ناخودآگاهشان گرفتار این دیدگاه هستند. مثلا بسیارند دخترانی که «پارتنر» یا «دوستپسر» یا حتی نامزد خود را متهم میکنند که آنها را برای دریافت مجوز سکس با انواع مختلف فریب میدهند. یا آنها را متهم میکنند که «جنبه» ندارند و تصور میکنند وقتی به او محبت میکنیم به این معنی است که میتوانند با ما رابطه جنسی داشته باشند. جدای از اینکه حرف آنها درست است، این درست بودن صحبتشان معلول همان نگاه بدوی به سکس است. این نگاه بدوی هم در مردان نهادینه شده است و هم در زنان. این در حالی است که درواقع لذت بردن از رابطهی جنسی برای هردو طرف حکم بهاشتراکگذاری جسم و فکر و عاطفه را دارد که با این به اشتراکگذاری میتوانند از رابطهشان لذت ببرند. البته این مورد نیاز به شرح مفصلتری دارد که در این مجال نمیگنجد.
در نهایت اکنون آگاهی عمومی برای آغاز نهادینه شدن نگاه آگاهانه به مقوله سکس فراهم آمده است.افراد میتوانند به عنوان یک نیاز فردی به آن نگاه کنند که باید برآورده شدنش در زمینه ایجاد رضایتمندی عمومی و با توجه به بنیانهای اجتماعی حاصل شود. میتوان با تکیه بر آموزش در سنین پایین غل و زنجیرها را از دست و پایش باز کرد.
سلام،من عضو بالاترين نيستم پس كامنتمو همينجا مينويسم،اميدوارم ببينيش انديشه عزيز…
اول از همه نفس مطرح كردن اين موضوع تو يكي از گستره ترين فضاهاي مجازي و به ويژه انگيزه اي كه پشت اون هست رو تحسين ميكنم،همونطور كه خودتم اين احتمالو دادي كه «كليت روند تكامل روندي كه گفتي فرق داشته» تاجايي كه من ميدونم درسته يعني از لحاظ علمي چيز ديگه اي ثابت شده،بهترين كتابي كه من سراغ دارم در اين مورد «منشأ خانواده دولت و مالكيت خصوصي»هست كه ترجمشو تو بخش فارسي سايت
Marxists.org
بخش آثار انگلس ميتوني پيداش كني.البته اين كتاب مال صدوپنجاه سال پيشه و بعد از اون تاريخ شناسا چيزاي جديدي رو با تكنولوژي جديد پيدا كردن و به نتايج جديد وگاهي متفاوت با اين كتاب رسيدن،
اما كليت روند)چيزي كه تو مد نظرته(همونه كه تو اين كتاب هست.
اما بريم سر اصل مطلب…
merc
تو كامنت قبل يه «با» بين «تكامل» و «روندي»جا افتاده…
اصل مطلب اينه كه ديگه تاريخ بشري به جايي رسيده كه انسان ميتونه زنجيراي بسته شده به دست و پاي يه امر انساني رو پاره كنه.قيودي كه باعث ايجاد مناسباتي شدن كه منجر به خفقان و تبعيض و نابرابري و جنايت ميشه. پي بردن به اين موضوع دغدغه اي رو تو انسان ايجاد ميكنه كه نتيجش ميشه امثال مقاله شما.كه مخاطب رو تشويق ميكنه با ديد انتقادي به مناسبات موجود مربوط به سكس نگاه كنه.نتيجه اين باز نگري هر چي كه باشه ميتونه به بازتر شدن فضاي جامعه و شل تر شدن اون قفل و زنجيرا كمك كنه.
با عرض ادب واحترام وتشکر از مقاله خوبتان. نویسنده در پاراگراف هشتم حفظ خانواده را یکی از زنجیرهایی می داند که بر دست و پای سکس بسته شده است وی همچنیین در پاراگراف دهم ظاهرا این زنجیر را پذیرفتنی می پندارد آنجا که می نویسد:
«حداقل برای آدمهایی که ازدواج نکردهاند به راحتی میتوان بر آگاهی عمومی نسبت به احترام به انتخاب دیگران در مورد شریک جنسیشان تکیه کرد»
آیا به نظر نویسنده محترم در روند تکوین و رشد جامعه بشری ممکن است این زنجیر اخلاقی نیز از پای سکس بگسلد؟
با سپاس از شما علی جان برای بیان دیدگاهتان.
منصور عزیز، من معتقدم در آینده خانواده به این شکل از بین خواهد رفت. برای مطالعه بیشتر از لینک زیر بهره ببرید که در این زمینه بسیار مفید است:
http://zamaaneh.com/morenews/2010/07/post_1340.html
بچه بازی پدیده ای گسترده در افغانستان و دیگر کشور های فقیر و حتی ثروتمند در آمریکا و اروپاست. اگر از موارد بیمار گونه این پدیده بگذریم این گسترده گی بیشتر بعلت فقدان یک محیط مناسب برای سکس با زنان است. و مواردی مانند فقر و اعتیاد و بی سوادی آن را تقویت می کنند. این پدیده تنها اختصاص به جوامع مسلمان ندارد بلکه در میان دیگر ادیان بویژه کشیشان محروم از ازدواج و حتی کشورهای غنی و ثروتمند هم شایع است.
بچه بازی کثیف ترین نوع سکس است بویژه اگربا پسر باشد. یک طرف یک فرد بالغ و زمخت و طرف دیگر پسر بچه ای معصوم و بیگناه که نه تنها هیچ تصوری از عمل جنسی ندارد بلکه اصولا ساختار بدنی و ذهنی اش برای مفعول شدن آفریده نشده است. اگر چه سکس با دختر بچه ها هم یک نوع بچه بازی کثیف محسوب می شود ولی چون قربانی این ماجرا یک دختر است. ساختار اصلی وجودش بدلیل مونث بودن با سکس سازگار است اگر چه بعلت کمی سن هنوز به مرحله داشتن میل جنسی و سکس نرسیده است. بدین لحاظ سکس با پسر بچه دارای عواقبی بسیار دهشتناکتر از نظر روانی برای اوست و با دختر بچه بازی تفاوت بسیار دارد. او وقتی بزرگ بشود یک جانی تمام عیار خواهد بود.(گفته می شود یکی از رهبران ایران که دستور مستقیم تجاوز به زندانیان در کهریزک را صادر کرده است خود در نوجوانی قربانی بچه بازی بوده است که حال انتقام گرفته است! ) دخترانی را تصور کنید که خود بیصبرانه مشتاق عمل جنسی هستند ولی آلت تناسلی آنها از فرط بیکاری خاک می خورد! و در همان هنگام برادران آنها مورد تجاوزجنسی قرار می گیرند.این جامعه خوشحال است که حجاب زنانش را حفظ کرده است! در حقیقت جور دختران خانه نشین را پسران جامعه می کشند!
طبق نظریات ارزشمند فروید یک میل (اعم از جنسی و غیر جنسی) در صورت سرکوب از بین نمی رود و خود را تبدیل به صورت های دیگری می کند تا بلکه بتواند رنج عدم کامیابی خود را تا حدی جبران سازد.میل جنسی نیز در صورت سرکوب بصورت ناقص به انواع دیگری تبدیل می شود.فرضا اگر کسی را از جنس مخالف منع کنن او به سمت همجنس خواهد رفت و اگر او را ازهم جنس هم منع کنند بسوی بچه ها خواهد رفت! اگر او را از بچه ها منع کنند بسوی آمیزش با حیوانات سوق پیدا خواهد کرد! اگر او را از حیوانات هم منع کنند غریزه جنسی او بصور بسیار متفاوت تری خود را نشان خواهد داد برای مثال ممکن است رفتار خشونت آمیز پیشه کند و دچار جنون دگر آزاری و یا خود آزاری گردد و یا اینکه بحریصانه بدنبال جمع آوری مال و ثروت بیافتد و یا فوق العاده خسیس شود.و یا خود را بصورت افسردگی های بسیار آزار دهنده نشان دهد.
به هر جهت این میل از بین نخواهد رفت پس بهترین راه برای حفظ سلامت غریزه جنسی دادن آزادی انتخاب به اوست.(این موضوع در حیوانت هم دیده شده است. برای مثال دو مار نر را از جفت هایشان جدا کردند و در یک قفس انداختند پس از مدتی مار قویتر مزاحم ناموس دیگری شد! و پس از مدتی کلنجار چون قویتر بود از او کام گرفت و مار دیگر چون ضعیف تر بود تسلیم شد و خود را به او سپارد!)
این موضوع حتی برای زاهدان و تارکان دنیا نیز صدق می کند. زاهدان تارک دنیا معمولا بسیار شکمو هستند و بنظر می آید که غریزه جنسی آنها به شکمشان منتقل شده است. می گویند از یک زاهد پرسیدند وقتی شما جوان بودید چگونه ارضائ می شدید؟! فرمود گاه گاهی برایم فسنجان برایم می آوردند که در آن یک مرغ کامل بود وقتی می خواستم دو ران آن را از هم جدا کنم دو انگشتم را در سوراخ بین دو رانش می کردم و چون هم گرم بود و هم نرم , ناگهان ارضا می شدم!
جلوی رودخانه را نمی توان گرفت بلکه باید رودخانه را در جهت مناسب هدایت کرد. فرض کنید که از فردا بچه بازی در افغانستان ممنوع شود . می دانید چه اتفاقی می افتد؟ این جمعیت دیوانه می شوند! . آمار قتل ها و دعواها و تجاوزها ناگهان هزار برابر می شود!چرا چون این رودخانه منی جایی ندارد برود!
داستان جالبی است که می گویند در زمان یکی از شاهان قاجار , شاه دستور داد برای حفظ عفت عمومی در نجیب خانه ها را ببندند! صدراعظم با این کار مخالف بود. او برای نشان دادن مخالفتش دستور داد که در توالت و دستشویی های دربار را ببندند! مدتی گذشت و مردمی که به دربار رفت و آمد داشتند, برای قضای حاجت به پشت درختان باغ می رفتند! کم کم بوی کثافت و مدفوع باغ را پر کرد! یک روز شاه در حال عبور از باغ کاخ متوجه بوی بد مدفوع شد. با عصبانیت علت را پرسید گفتند دستور صدر اعظم است! و مردم ناچارند بعلت بسته بودن دستشویی ها هر جا که توانستند ادرار و مدفوع کنند! شاه فورا صدر اعظم را احضار کرد و با غیظ علت این دستور را پرسید. صدر اعظم جواب داد قربان می خواستم به جنابعالی نشان دهم که وقتی در نجیب خانه ها را می بندید چه اتفاقی می افتد!مردم برای خالی کردن خودشان مزاحم نوامیس مردم خواهند شد!
و به صغیر و کبیر و پسر و دختر رحم نخواهند کرد و بقول معروف از خر نر هم نخواهند گذشت!(هم امر در جریان انقلاب ایران روی داد.پس بستن شهر نو و جمع آوری روسپیان, این امر به سطح شهر ها منتقل شد و دیگر تمیز خودی و غیر خودی ممکن نیست و از این رو چه بسیار زنان عفیف در معرض مزاحمت های سخیف قرار گرفتند) از این روی زنان روسپی فرشتگانی برای شفای جامعه بشمار می آیند!(فرشتگان بیکینی پوش!)و بشریت باید از آنان عذرخواهی کرده و از آنان تقدیر بعمل بیاورد!
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
صد کار کنی که می غلام است آن را!
سکس دریاست و هر گونه رفتار محدود کننده با آن باید بسیار محتاطانه صورت بگیرد. اصل بر آزادی عمل جنسی است مگر آنکه خلافش ثابت شود. تنها خط قرمز غریزه جنسی عشق است. یعنی تا جایی که با عشق و دوستی ومحبت تضاد نداشته باشد آزاد است. امروزه به برکت تکنولوژی و تولید وسایل پیشرفته جلوگیری می توان محدوده آزادی عمل سکس را بسیار بیشترتصور کرد و این راهی است که مطمئنا بشریت از آن سود خواهد برد.دلیلی ندارد که بخواهیم بی جهت خود را با نیروی عظیم سکس که بقول فروید 99 درصد ناخودآگاه ما را اشغال کرده است در گیر کنیم. سکس هم چون غذا خوردن است و تا زنده هستیم محکوم هستیم که آن را بخوریم.
اخیرن مفاهیم جالبی مثل پلی آمری هم مطرح شدن که خوبه اگه بهش بپردازین .
سلام به دوستان ……من زياد بحث نمي كنم ولي مي خواهم به اقاي سيامك بگم كه عزيزم اگرمنظور شما اين هست كه سكس ازادباشد اونم اينجور كه شما ميگين …پس بايد به شما بگم كه عزيز به يه تيمارستان مراجعه كن……..واگرهم قبول نداري خب خودت را قرباني عقيدت كن تا بفهمي چي ميگي تو………ضمنا اصلا بعيدنيست كه خودت روقرباني نكردي……{ايامسلماني شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟}
پایبند به دین باشید . اسلام راهکار خوبی برای دفع این غریزه داره . فقط باید اسلام رو به جان بپذیریم