هرچه جامعهی بشری بزرگتر میشود و ارتباطات و سطح میانگین شعور بشر افزایش مییابد، قراردادی به نام «ازدواج» در آن مفهوم سنتیاش بیشتر زیر سوال میرود. منظور قراردادی است که بر اساس آن دو نفر در بسیاری از منافع عاطفی و مزایای اجتماعی سهیم و شریک میگردند و متعهد میشوند که تن و احساسات خود را برای یکدیگر به اشتراک بگذارند. یک انتخاب دشوار که از همان آغاز با یک اشتباه فاحش شکل میگیرد. این اشتباه در لفظهای احمقانهای که کشیشها و ملایان به هنگام رسمیت بخشیدن به قرارداد قرائت میکنند به خوبی به چشم میآید. مثلا یک عاقد در ایران میگوید: «شما را به عقد دائم فلانی در آورم.» یا در کلیساها زوجها قسم میگویند: «تا زنده هستم هرگز او را تنها نگذارم و ..» واژههایی چون «هرگز» و «دائم» به خوبی دگماتیسم تاریخی حاکم بر مقولهی ازدواج را نمایان میکنند.
این موضوع که آیا بشر اصولا چنین خصوصیتی دارد که یک عمر را تنها با یک نفر بگذراند، فقط با یک نفر ارتباط جنسی داشته باشد و تنها با یک نفر زوج بشود بحث مفصلی است. در کتاب sex at dawn یا سکس در ماقبل تاریخ، به درستی «تکهمسری» بودن انسان رد شده است. در آن کتاب آمده است که انسان موجودی است به غایت سکسی که از نظر رفتار جنسی و تولید مثل شباهت بسیاری به جامعهی شامپانزهها دارد. دلایلی که در آنجا ذکر شدهاند، به نظر من برای رد تکهمسری بودن انسان کافی هستند. با این حال این سوال پیش میآید که در این صورت چرا چیزی به نام ازدواج دائم به وجود آمده است؟ گرچه در همان کتاب هم در این زمینه توضیحاتی داده شده است، اما فکر میکنم هوش بشر اصلیترین عامل ایجاد این قرارداد بوده است.
میتوان چنین گفت که هوش بشر به عنوان یک ابزار تحلیلی با توجه به شرایط زمانی و اندازه کوچک جوامع اولیه و همینطور محدودیت در برقراری ارتباط برای انسانها و از همه مهمتر عدم دسترسی و توجه به شرایط متفاوت آینده، ازدواج را به عنوان بهترین راه حل برای غلبه بر ستیزهای جنسی و حفظ آرامش در جامعه معرفی کرده است. البته این قرارداد در آغاز حتما به این شکل کنونی که ما میشناسیم نبوده است و در گذر زمان مواردی چون حق انتخاب زنان، تخصیص مزایای اجتماعی و مشروعیت و رسمیت مذهبی و قانونی به آن افزوده شدهاند. به هرحال دلیل پیدایش ازدواج در آغاز نیاز به حفظ امنیت جامعه، پرهیز از ستیزهای جنسی و در عین حال تداوم تولید مثل و نگهداری از فرزندان بوده است.
بدیهی است که در جوامع حیوانی هم تولید مثل و برقراری ارتباط جنسی و حفظ امنیت از نیازهای اساسی به شمار میروند. همینطور در اکثر آن جوامع هم ستیزهای جنسی وجود دارند. اما در آنجا معمولا نبرد با برتری نسبی خاتمه مییابد. در غیر این صورت یک طرف کشته میشود. پس از آن هم در صورت خاتمهی نزاع در اثر برتری نسبی، طرف بازنده به دنبال ادامه حیات میرود. در صورت کشته شدن یک طرف هم لاشهی حیوان مغلوب رها شده و زندگی برای دیگران ادامه خواهد داشت. اما برای جامعهی انسانها تفاوتهای اساسی دربرخورد با این مقوله ها وجود دارد. مثلا مواردی چون کینهتوزی، حسادت، وابستگی عاطفی، دروغگویی، فریبکاری و امثال اینها، یا در حیوانات به چشم نمیخورند، یا نسبت به انسان در سطحی بسیار ابتدایی قرار دارند. مثلا انسانی که در نزاعی مغلوب شده است، سعی میکند با فریبکاری به شکلی دیگر رقیب را حذف کند. این توسعهیافتگی ذهن انسان که ماحصل بالا بودن قابلیتهای مغز (هوش و حافظهی بالا) او است، نه تنها عملکرد او را در این مورد(نزاعهای جنسی) بسیار پیچیده کرده است، بلکه باعث شده در همان سطح نیز متوجه آسیبی که این نزاعها به جامعه و برقراری امنیت و تولید مثل وارد میکنند بشود. از اینجا به بعد هوش انسان به عنوان ابزار تحلیل اصلیترین عامل برای غلبه بر این شرایط و حل پارادوکس امنیت و تولید مثل از یک سو و نزاعهای جنسی و صفات منفی از سوی دیگر وارد عمل میشود.
ازدواج راه حل بشر برای غلبه بر شرایط مذکور بوده است. با این حال به دلایلی موارد بسیار زیادی از روحیات و سلایق بشر در این راه حل در نظر گرفته نشدهاند.آن دلایل میتوانند مواردی چون کوچک بودن جامعه، محدود بودن سلایق، عدم گستردگی ارتباطات، عدم آگاهی دقیق نسبت به نیازهای عاطفی و روانی(شاید توسعه نیافتگی نیازها) و مواردی از این دست باشند. در کل میتوان چنین گفت که: » حل مشکل نزاعهای جنسی و تداوم تولید مثل و امنیت، نسبت به توجه به تک همسری نبودن انسان در ارجحیت بوده است یا آگاهی بشر نسبت به آن بیشتر بوده است.»
مفاهیم و قوانین پیچیدهای بر این بنیان کج اضافه شدهاند که تا اکنون انسانهای بسیاری را متحمل خسارتهای جانی و مالی فراوان کردهاند و همچنان این روند ادامه دارد. خانواده و ازدواج به شکل کنونی و مراقبت از فرزندان در حال حاضر از برآمدهای این بنیان کج هستند. خانواده به عنوان یک عنصر اجتماعی بسیار مهم در حال حاضر نقشی اساسی در حفظ نظم جوامع ایفا میکند. انتقال دانش، مهارت و ایدئولوژی به فرزندان در خانواده شکل میگیرد. این انتقال موجب میشود فرزندان از همان کودکی برای جامعه بیخطر باشند، نظم فعلی را بپذیرند و در ساختار کنونی هضم شوند. این موارد تاثیرات عمدهای در مهار آشوبطلبی ذهنی افراد نسبت به توجه به غرایز و موارد نقض شدهی خواستهها و نیازهایشان توسط نظم غالب بر جامعه دارند. از این رو دولتها و صاحبان مذهب توجه ویژهای به خانواده و ازدواج و حفظ بنیانهای آنها دارند. تخصیص مزایای اجتماعی و وجود خطابههای مذهبی در این زمینه گواهی بر این ادعا است.
اما به نظر میرسد این روزها با افزایش میانگین شعور بشر و گسترده شدن ارتباطات و بزرگ شدن جوامع، توجه به نیازهای روحی و روانی و تکهمسری نبودن بشر و دگماتیسم موجود در تعمیم غیرمنطقی ابراز علاقهی دو انسان به یکدیگر به تمام دورهی زندگی آنها، در حال افزایش است. همینطور تجربهی بالای بشر در آزمون و خطا و شناخت نیازهای اساسی برای برقراری امنیت و احترام به انتخاب دیگران به عنوان یک مولفهی اساسی برقراری امنیت، ازدواج را از مسند صلاحیت به عنوان یک راه حل خلع کرده است. دیگر نیازی به برقرار شدن چنین قراردادی برای حفظ امنیت نیست. بنابراین دلیلی ندارد که توجه به خصوصیات دیگر بشر در جهت آزادی در انتخاب شریک جنسی یا عاطفی و تغییر دادن آن به این دلیل نادیده گرفته شود. در بسیاری از جوامع امروزی، مقوله تولید مثل هم به آرامی در حال رفع وابستگیاش به قرارداد ازدواج است. این یک خیزش ناخودآگاه اجتماعی است که به آرامی در حال حذف قرارداد ازدواج دائم و خانواده به شکل کنونی است.
دولتها و صاحبان مذهب در بسیاری از موارد در حال تقابل با این روند هستند اما در نهایت آنها تسلیم توسعه یافتن شعور بشر و راه حل تازهی هوش جمعی خواهند شد. بنابراین باید منتظر برقراری یک نظم نوین باشیم که شکل دیگری از مراقبت از فرزندان و خانواده و تولید مثل را جایگزین اشکال سنتی آن خواهد کرد. همینطور به احتمال زیاد ازدواج نیز جایش را تنها به احترام به انتخاب دیگران خواهد داد. البته این اتفاق نمیافتد تا زمانی که لزوم احترام به انتخاب دیگران در جوامع نهادینه و قانونی شده و نظامهای اجتماعی نوینی پیدا شوند که ضمانت اجرایی آن را قانونی کنند.
بالا رفتن سن ازدواج در بسیاری از جوامع ، افزایش طلاقها حتی در سنین بالا و افزایش موارد متعدد از رفتاری که «خیانت» نامیده میشود، نشانههایی از بازگشت بشر به اصل خویش و گریز منطقی از غل و زنجیرهای عرفی، مذهبی و قانونی هستند. واقعیت این است که این غل و زنجیرها دیگر جوابگو نیستند و دولتها لازم است به سمت برقراری نظمهای نوین اجتماعی و فراهم آوردن ملزومات نظری آنها گام بردارند.
پ ن:
نوشته حاضر یک یحث تکمیلی مرتبط با مطالب زیر است:
https://aandishehh.wordpress.com/2011/07/29/sex/
http://zamaaneh.com/morenews/2010/07/post_1340.html
» دادگاه ویژه روحانیت مایه ننگ و شرمساری هر ایرانی است. »
اگر کاپیتولاسیوم که به واسطه وحشیگری و اعمال تروریستی مسلمانان و آخوندها به وجود آمد و مایه تبعیض بین ایرانیان و خارجیها بود، دادگاه ویژه روحانیت مایه تبعیض بین آخوندها و ایرانیان است.
http://www.radiofarda.com/content/f4_rahrovan_mehr_kin_us_iran_relations_part_eight/2257084.html
مردم ایران میخواهند بدانند نتیجه دادگاه تجاوز آیت الله بهجت به زن و دختر و عروس خادم مسجد چه شد؟ و یا نتیجه تجاوز یک روحانی به یک پسر جوان بسیجی که در اینترنت پخش شد به کجا رسید؟ و یا آمار هزاران مورد دیگر از تعرض روحانیت به حقوق مردم چه بوده است؟
مگر محمد و علی دادگاه ویژه روحانیت داشتند؟
آیا این دادگاه جز سرپوش و سانسور جرائم جنایی و حقوقی روحانیت نیست؟
اسلام = تروریسم
مسلمان = تروریست
» کوروش فردوسی «
با توجه به موارد اصلی در گرایش به تک همسری که شامل مراقبت از فرزندان وانتقال ژن و همچنین داشتن شریک جنسی دائمی به دور از نزاع است، میتوان گقت که امروزه این شرایط محیا است که انسان رابطه ی جنسی بدون نزاع و رقابت داشته باشد و همچنین نسل خود را تداوم بخشد، پس نیازی به تک همسری بودن نیست. اما در این گونه مسائل سوالی که مطرح میشود این است که آیا انسان راه حلی بهتری برای پاسخ به این نیاز ها پیدا کرده است؟ اگر با دیدی وسیع تر به این موضوع نگاه کنیم و مسائلی همچون خرافات دینی و سیاست های اجتماعی را کنار بگذاریم، و به صورت علمی و روانشناختی به این موضوع نگاه کنیم، در میابیم که مسئله ی تک همسری شدن فرایندی بلند مدت در گونه ی انسان بوده است که به صورت قالبی ذهنی و نیازی روانی برای انسان تبدیل شده است. حال سوال اصلی این است که آیا انسان در عصر حاضر نیازی به تغییر دادن این ذهنیت دارد؟