هفت میلیارد انسان! وقتی به عظمت هوش و شعوری که در هیئت جمعیت و پیشینهی انسانها در کرهی زمین انباشته شده است میاندیشم دستآوردی بالاتر از صلح و دوستی پیدا نمیکنم (اگر موجودات دیگر غیر از انسان را هم نادیده بگیریم). آنقدر این مفهوم ستودنی است که به ناچار بشر سنگینی آن را بر دوشش تحمل کرده و همچنان میکند. مسئلهی سختی هم همواره با آن همراه بوده است که دقیقا همین «سنگینی» است. آنقدر این واژهها بازیچه میشوند و آنقدر طیف مدلهای ذهنی وسیع است که به شکل حیرتآوری انسانها در چندین جبههی بزرگ و کوچک به بهانهی ایجاد صلح و دوستی با هم میجنگند. حیرتآور نیست؟ این جمله را در نظر بگیرید: «بیایید برای ایجاد صلح و دوستی در جهان بجنگیم.» حتی کار به جایی رسیده است که منتظر هستیم تا اتفاقی بیفتد که همهی آن دیگرانی که صلح و دوستی را آنچنان که ما میخواهیم نمیخواهند، نابود بشوند و آنگاه دنیایی سرشار از صلح و دوستی ایجاد شود.
باید راهی باشد که اختلاف نظر و همینطور اختلاف منظرها را بشکافد، معرفتشناسی صلح را در این هیاهوی وحشتناک هفت میلیارد نفری نهادینه کند، رنگ شعار را از چهرهاش بزداید و آن را در مسند عمل بنشاند. این راه هرچه باشد، جنگ نیست، پاکسازی نژادی و عقیدتی هم نیست. حتما از جنس آرمانشهر هم نیست. در عوض هرچه باشد باید یک راهکار رو به جلو باشد. باید از الان آغاز شود و تا بینهایت بهتر و بهتر شود. باید یک تئوری جهانشمول پویا ظهور کند که مجموعهای از نظریهها باشد. این نظریه، هرچه باشد، حتما از دریچهی علم هم باید بگذرد. اینجا همان نقطهی رویارویی با سنگینی تاریخ است. تاریخ فلسفه، تاریخ علم، تاریخ ادیان، تاریخ جنگ و پیشینهی صلحجویی بشر. شاید یک شبکهی بزرگ علوم انسانی و تجربی و ریاضی باید ظهور کند. مادهها و بندهای صلحآمیز داشته باشد که بشود آنها را در حضور هفت میلیارد نفر به روز کرد.
پ ن: راهی نیست جز اینکه صلح دغدغهمان باشد و همه با هم بسازیمش.