بگذار از نسلی برایت بگویم که آن را قربانی چند دانه نکبتبار تسبیح و یک چاه نمور کردی پدر!
از من و سالهای بیبهاری، از من و عصر حملات انتحاری. من و موفقیتهای مجازی من و شرمندگیم برای اون پیر مرد، ناصر حجازی. من و نشخوار پسماندههای ملایان، من و بدختیهای بیپایان. من و کنکور و جنگ و صف شیر، من و غروبهای این شهر دلگیر. من و کامپیوترهای بهروز شدهام، من و انگشتهای عرقسوز شدهام. عشقهای بیمارم، همه دوستهای بیکارم. جیبهای خالیم، پزهای عالیم. از خانههای تحلیل رفته حافظهام در برابر آماج این همه آرمان و ایدهآلیسم، بازماندن افکارم پشت درهای تجدد و مدرنیسم. از مانکنهای سینه بریده، نگهبانهای دهان دریده. از لجنزارهای گنبدی شکل طلایی از جیبهای فربه ماورایی. از اشکهای نریختهام، از شخصیت از خودگریختهام. از دروغگوییهای ناگزیر، از ضعیفههای سربهزیر. از خشم در خود افروختهام از لبهای دوختهام. از روز مضحک جزا، از اعتصاب غذا. از کانون خودگرمخوانده خانوادهام، از دغدغههای گم شده سادهام.
بس است؟ کجای کاری پدر، هوا خیلی پس است. صبر کن پدر، قدری دیگر فیض ببر. هنوز حرفهایم مانده، گوش کن به صدای این خشم درمانده. شبی با من به پشت بام بیا، به دیدن رویاهام بیا. ماه این روزهای تاریخ را ببین، ماه سرختر از مریخ را ببین. بر سرش عمامهای نیست، نشان از هیچ خودکامهای نیست. تنها بازتاب علمی آفتاب است، فقط به لطف چرخش زمین ماهتاب است. پدر در آن چاه هم هیچ فریاد رسی نیست، برای همین است که در این سرزمین دادرسی نیست. پس گلهایی که به لولههای تفنگها فرورفت چه شد؟ پس نفتی که باید بر سر سفرهها میرفت چه شد؟ پس چرا مستضعفین هنوز مستضعفند؟ پس چرا مرفهین هنوز مرفهند؟ چرا عکس آقا هنوز بر دیوارهای ادارهها است؟ چرا این ذهن من در حیرت این دادهها است؟
باشد دیگر تمامش میکنم، تنها با چند جمله خشم را رامش میکنم. من تورا میبخشم پدر، اما چشمهایم را دیگر نمیدوزم به در. من دستهایت را هم میبوسم، اما دیگر در حصار تنگ افکارت نمیپوسم. فقط دیگر به من نگو جوان هم جوانهای قدیم، به من نگو از ژست ابروهای ضخیم. مبادا بگویی تهاجم فرهنگی، مبادا بگویی از مانتوهای رنگی. من حق دارم بگویم لعنت بر زنی که بوی قرمهسبزی بدهد، میخواهم بگویم لعنت برکسی که غذای نذری بدهد. ننگ بر کسی که ضریح میبوسد، بر آن کسی که میخواهد ذهن من بپوسد. میخواهم به آن کسی که نان را میبوسد و میگوید برکت خدا است بخندم. میخواهم به آن کسی که میگوید جای دختر و پسر در دانشگاه جداست بخندم. می خندم به خودزنیهایت در عاشورا، به رقیه و نقی و جرجیس و طهورا. به ترسیدنت از لاک انگشت، به نیامدن آن حضرت لاکپشت. میخواهم با تو و این امراض مضحکت بدرود بگویم، میخواهم به آزادی این مملکت درود بگویم.
تقدیم به همه بچههای دههی شصت و بچههای آخر دههی پنجاه.
اندیشه جان
درود.خوبی یار قدیمی؟
از هزار دیدگاه میشه به این نوشته ات نگاه کرد و از هزار در وارد گفتگویی شد اما افسوس که دیگر مرا سر سخن گفتن از خیلی چیزها نیست
ارادت و سپاس از نوشته خوبت
ایران مهر
PS:
راستی این قسمت»…و بچههای آخر دههی پنجاه» انگار که با خودش سوز خاصی دارد:-)
سلام بر تو دوست مهربان. حقیقتا تو را یاد میکردم رفیق. شما خوبی؟ امیدوارم همیشه ایام به کامت باشد.
آن دهه آخر پنجاه، فقط در دهه شصت متولد نشدهاند وگرنه سوزشان همان سوز است. و همانطور که ذهن دقیق تو آن را شکافت، مظلومتر و بیصداترند.
خیلی قشنگ بود. واقعا لذت بردم.
daheie 60 va avakhere 50!!!bichare ma avasete 50e ha.
Kheili kheili ghashang va motefakeraneh bood.
بابا دمت گرم
این ها رو خودت نوشتی ؟
بهت نمیاد آدم باسوادی باشی !
در هر حال سکوت یک ماهه من به خاطر این بود که اکانت جدیدم به اندازه کافی شارژ بشه !
منتظر کامنت های من باش 🙂
مردباش
besyar ziba va haghighi. har vaght az marz diktatory mazhabi gozashtim mitoonim entezar taaghir dashte bashim
.
اندیشه عزیز،
نسل گذشته، تبلور حماقت ناشی از دین بود،
رییس جمهور فرانسه زمان انقلاب ایران گفته بود ، خیلی تاثر برانگیز است که یک ملت ، اینگونه به یکبار خودکشی دسته جمعی می کند !
عجبا که نسل کنونی ، ققنوس وار از این خاکستر قدم علم کرده است و اینگونه زنده و پر نشاط، سعی در تصحیح اشتباه نسل گذشته را دارد.
بی شک این آغازی برای ورود جامعه ایران ، به مرحله روشنگری است.
درود بر آزادی و درود بر نویسندۀ این نوشتار زیبا.
درود و هزاران درود بر تفکری که در بوجود آمدن این نوشتار سهیم بود
بگذار آرزو کنیم که روزگاری مردمان این سرزمین اینگونه بیاندیشند که نگارنده اندیشیده است .
وجودت هماره اهورایی باد.
مطلب بسیار زیبایی بود ولی سر جدت قسم دیگر به قرمه سبزی توهین نکن! بابا ایران هست و این قرمه سبزی اش!
تا حالا فقط زنها هم نبودهاند که بوی قرمه سبزی میدادهاند حقیر از روزی که خودم را شناخته ام خودم قرمه سبزیم را پختهام!
تازه میدونی زنی که بوی قرمه سبزی بدهد چقدر خوشمزه است!؟ من که هنوز چنین زنی را در آغوش نگرفتهام!
بسیار زیبا بود… به کار خوبتان ادامه دهید… ما به همچین قلم هایی نیاز داریم..
aali bood ham nasle man. omidi dar in jomalat nahfte ast. ma ba ham hastim
یک مشت کمونیست تروریست مادر جنده اجنبی و یک مشت مسلمان تروریست مادرقحبه بیگانه ریخته اند توی مملکت زندگی همه رو خراب کرده اند. تازه به هم اید ئولوژی ضد امپریالیستی هم یاد میدهند و به هم خط میدهند و بعضی وقتها با هم ائتلاف میکنند و سازمان مشترک تشکیل میدهند. کس مادر محمد و مارکس ، کون لق خمینی و کاسترو و کیم جونگ ایل . گمشید برید عربستان و کره شمالی و کوبا. یا اگه کونشو دارید برید مستقیما با آمریکا مبارزه مثلا ضد امپریالیستی بکنید که خواهر و مادرتون رو مستقیما بگاد. میخواهید حکومت جهانی اسلامی یا حکومت جهانی کمونیستی درست کنید، خیر سرتون برید یه جای دیگه درست کنید. از این به بعد تا وقتی اینجا باشید و دهنتون رو باز کنید فحش خواهر و مادر میخورید. یک نفرتون به اندازه هزار نفر سرو صدا میکنه . میخواهید زندگی ما رو خراب کنید ما هم تو اید ئولوژی و دین تون می شاشیم. ریدیم تو اسلام و کمونیسم تروریست.
ما کشورمان را میخواهیم و همین امروز هم میخواهیم.
AAAAAAAAliiiiiiiiii
damet garm o saret khosh
یه جائی خوندم که ایران اولین کشور اسلامی است که دیگر درآن مردم سودای اسلامی شدن ندارند. عرصه به نسل ما رسیده ما شصتی ها و نمیگذاریم نسل بعدی ما گوسفند بزرگ شه
من متولد اواخر دهه چهل هستم،اما گویی اینها زبان حال من بود-انگار که من داشتم با پدرم صحبت می کردم….زیبا بود.
خیلی قشنگ نوشتی. هر چقدر می خونم سیر نمیشم. اونقدر زیبا نوشتی که ناخواسته بعد از خوندنش احساس کردم از پدرم و همه مردمان نسل قبل متنفرم.
… از لجنزارهای گنبدی شکل طلایی….
اما غرض اصلی از مزاحمت اگه کسی اینجا دعوتنامه بالاترین داره ممنون میشم واسه من ایمیل کنه.
forbiden84@yahoo.com
خودتم که دچار نسل پرستی شدی. پس ماهایی که آخر دهه 40 یه دنیا اومدیم چی بگیم که در دبستان بودیم که این ابر سیاه سرنوشتمان را سیاه کرد و باران اسیدی مغزمان را نشانه گرفت. تازه چون ما چند سال از عمرمان دوران نرمال گذشته را تجربه کرده بودیم بیشتر ضربه خوردیم . 75 درصد تلفات جنگ و اعدامیهای زندانها از دهه 40 هستند. این انقلاب هدفش نابودی نسل ما بود.
خب رفیق من شاید نتوانم آنچه را شما خوب حس کردهاید حس کنم. شاید چیزی را برای شما نتوانم بگویم. برای همین از نسلی که میتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم و میتوانستم خوب در موردش بگویم گفتم. وگرنه من که نمیگویم تنها ما ضرر دیدهایم از آن ابر سیاه.
هر جمله از این متن را از پس پرده اشکهایم خواندم.
درود بر قلمت
گریه کردم نوشتتو خوندم. همین!
واقعا لذت بردم از نوشتتون
++
ای بابا فقط فکر کردی شما ضربه خوردید! فکر میکنی ما که مثلا خیر سرمان انقلاب کردیم با جهت گیری این انقلاب موافق بودیم!؟ اتفاقا باید گریبان آنهایی را گرفت که تا روز قبل از 22 بهمن مخالف انقلاب بودند و روز 23 بهمن شدند سینه چاک انقلاب و آنرا دزدیدند بردند آن ناکجا آباد که میخواستند! به جدم قسم اکثر این ریشوها که شدند پیشداران انقلاب تا روزهای قبل از انقلاب برای شاه سینه می زدند و اصلا ریش هم نداشتند! یک شبه همگی ریش گذاشتند و رفتند پشت سر خمینی.
فوق العده زیبا بود .حرف دلمون رو زدی
فرق نمي كنه كه چه دهه اي باشي. فقط جسور باش و فكر خود را بكار بگير. عالي بود.
واقعا لذت بردم تشکر
بسیار بسیار زیبا
کاش میتونستی که ایمیلت رو بگذاری که دیگران بتونن باهات تمس بگیرن
شهرام فریدونی
taksir01@gmail.com
http://www.facebook.com/profile.php?id=100002461558603
اندیشه جان، لینک این مقله را به هر تعداد از نسل پدر (و مادر) تو میشناختم فرستادم، بلکه آنها هم مثل من از هوشمندی، استواری، و طراوت تو و هم نسلانت افتخار کنند. پاینده باش. با مهر. بوته
اندیشه جان نمیدانم این حرفی را که میخواهم بزنم چگونه قیاس خواهی کرد؟ سال 57 است و به قولی مردمی از فشار استبداد در خیزشی انقلابی شرکت میکنند .. همه هستند چپو راست .. گردهای نخبه سیاسی و توده های عظیم مردمی .. راست و دروغ انقلاب را میگذاریم بعهده کارشناسان و تاریخ که صد در صد حکایتش را خواهند نوشت … واما … بعد سی سال که از آن حرکت مردمی گذشت و افتادن انقلاب به دست خناسان و حرامیان و ضرورت بازنگری آن متاسفانه هر کسی هر چیزی و هر حرفی را میزند و هر اندیشه ای را به نظم و نگارش می آورد دیگری بر علیه او او جبهه میگیرد و با شعار و دشنام و فحاشی شروع به تخریب مینماید .. حال بحث این مطلب مفصل را هم بعدها خواهیم نمود اما سئوال اساسی این است تا وقتی که هر کسی خواست حرفی بزند چماق تکفیری بر سرش کوبیده شود دیگر چه کسی میتواند حقانیت گویش های متفاوتی را که برای بیدار کردن این ملت بکار گرفته میشود باور کند … امروزه عده ای نشسته اند و کل سران جنبش سبز را هدف آماج حمله های راست و دروغ خود گرفته اند بیرونی خارجی را دشمن می انگارد و خارج نشین داخلی ها ر
این یک نوشته لخت و بی پیرایه است که نیاز به هیچ تفسیری ندارد کاملا مبتنی بر واقعیت و ناظر بر تفکر پراگماتیسمی میباشد که ارزش آنرا دو چندان میکند.با سپاس بهزاد پرنیان