جامی شاعر پر آوازه ایرانی شعری در باب کسانی که مشقات رویارویی با چالشهای احساسی را تجربه نکردهاند دارد که به نظر من بد نیست این روزها دوباره نگاهی به آن بیندازیم. بد نیست که از آن شعر به عنوان یک تلنگر استفاده کنیم برای بعضی از دیدگاههایی که این روزها طرفداران زیادی دارند و با توجه به آن شعر جامی میتوان آنها را طرفداران «خر گم شدگی» نامید. ابتدا شعر مذکور را یک بار بخوانیم:
گويند كه واعظی سخنور**** درمجلس وعظ سایه گستر
از دفتر عشق نكته می راند**** و افسانه عاشقی همی خواند
خر گمشده ای بر او گذر كرد ***و ز گمشده اش ورا خبر كرد
زد بانگ كه كیست حاضر امروز ***كز عشق نبوده خاطر افروز
نی محنت عشق دیده هرگز ***نی جور بتان كشیده هرگز
برخاست ز جای، ساده مردی*** هرگز ز دلش نزاده دردی
كان كس منم ای ستوده دهر ***كز عشق نبوده هرگزم بهر
خر گمشده را بخواند كای یار ***اینک خر تو، بیار افسار
این روزها بسیار مشاهده میکنیم که افرادی اصرار دارند که احساسات خود را نادیده بگیرند و ارتباط با جنس مخالف را در حد رفع غرایز و گذراندن لحظاتی شاد خلاصه کنند. حتی این کار را نوعی خردورزی هم میدانند. البته تقابلی که بین عقل و احساس تعریف شده است و خود همین عارفان قدیمی پایهریز آن بودهآند، یکی از زیربناهای افتادن برخی از ما از آن طرف بام است، اما الان بهتر است بدون باز کردن آن مبحث به این سوال بپردازیم که: «مگر میشود آدمی احساسات خود را انکار کند؟» طبیعی است که هرکدام از ما از داشتن یک ارتباط منحصر به فرد با شخصی دیگر لذت ببریم. ممکن است تجربهاش کرده باشیم و ممکن است اینگونه نباشد، اما اصرار بر انکار آن خبر از نوعی فرار از خود میدهد که یقینا معلول یک هجمه بیرونی است.
آیا این افتخار آمیز است که بگوییم ما این روابط را تجربه نخواهیم کرد و کسی را در جایگاه خاص قرار نمیدهیم؟ اینکه بگوییم کسی را نداریم و نخواهیم داشت که نبودش برایمان سخت باشد، مایه افتخار است؟ من فکر میکنم چنین دیدگاهی ماحصل اجبار تاریخی به پذیرفتن یک همسر دائمی است که به وجود آمدن نشانههای غلط بودن این نظریه موجب شده است افراد در واکنشی ناخودآگاه در کل از قائل شدن یک جایگاه خاص برای دیگری هم بگریزند. ممکن است که کسی به این نتیجه برسد که اشتباه کرده است. یا اینکه کسی که انتخاب کردهاست به این نتیجه برسد. حتی ممکن است به دلایلی آدمی تغییر کند و بخواهد یار جدیدی برگزیند. اما این به این معنی نیست که در کل برگزیدن یک شریک یا همسر یا همراه کار غلطی است! به نظر من علاقهمند شدن به ارتباط داشتن با یک فرد دیگر که به دلایلی برای ما خاص میشود کاملا طبیعی است و نباید از آن فرار کرد.
پ ن:
این موضوع البته با ماجراهای عشقهای کتابهای کهن نباید اشتباه گرفته شود. همانطور که گفتم خود آن تعریف و داستانهای لیلی و مجنون زیربنای این نگاه تازه هستند که به نظر من افتادن از آن سوی بام است.