
توضیح: این نوشته تلاشی است به منظور استفاده از شرایط طلایی که در حال حاضر برای دلسوزان واقعی ایران و انسانیت بهوجود آمده است. این شرایط عبارت است از: «وجود فضای مناسب برای بحث در مورد شکلگیری اتحاد بین اپوزیسیون ایران به منظور رسیدن به فردایی بهتر برای جامعه ما که به نظر من بزرگترین دستآورد جنبش سبز است.» به نظر من وقت آن رسیده است که از تکنوازیها فاصله بگیریم و به جای برخوردهای احساسی، تلاش کنیم تا یک جریان محکم پیشرونده که از زیربنای فکری قوی و دورنمای دقیقی از اهداف کلان و میانه بهره میبرد، شکل بگیرد. به این منظور، لازم است که برسر این دورنما و وضعیت موجود و چالشهای عمده توافق شود.
تشریح لزوم حرکت به سوی بهبود
من فکر میکنم که وجود دورنمای مطلوب از ایران آزاد، برای گام برداشتن به سوی آن لازم است. ما باید بدانیم که به چه سمتی حرکت میکنیم و چرا! به نظر من رسیدن به ایرانی با فردایی بهتر، بدون وجود یک نظام سکولار و دمکرات مبتنی بر انسانیت و مخصوصا با وجود یک نظام مذهبی، نشدنی است. اما گام برداشتن به سوی ایجاد یک نظام دمکرات و سکولار هم بدون داشتن آگاهی از لزوم گام برداشتن به سویآن در سطح عمومی، نشدنی است. پس به نظر من ابتدا باید خصوصیات شرایطی را که به آن میخواهیم برسیم شرح بدهیم. باید توضیح بدهیم که آن شرایط چرا بهتر است و الان چه مشکلاتی وجود دارند. سپس باید قادر باشیم ریشههای وجود شرایط بد فعلی را شرح بدهیم. سپس باید ارتباط بین حضور یک نظام سیاسی مطلوب وشرایطی را که باید به آن برسیم شرح بدهیم.
همراستایی و یکزبانی
این شرح دادنها، اگر از سوی یک اپوزیسیون دلسوز و متحد باشد و اگر در سطح عمومی و به زبان عمومی باشد، آنگاه ما آغاز به حرکت در مسیر اصلاح خواهیم کرد. این کارها را چه کسی باید انجام دهد؟ ما چقدر برنامههای دقیق و تحلیلهای چالش برانگیز و در عین حال امیدبخش، از رسانههای اپوزیسیون ارائه کردهایم؟ منظور تلاشهایی است که بیننده یا خواننده را دقیقا متوجه لزوم تلاش به حرکت کند. و مهمتر از آن، هرگز تلاشها هماهنگ و همراستا نبودهاند. اگر یک محور مستقل وجود داشته باشد که بتواند حمایت نسبی و گامبهگام کشورهای صنعتی را با خود همراه کند، برنامهها و تلاشها قطعا موثرتر خواهند بود و از این پراکندگی و سرآسیمگی نجات خواهیم یافت.
محورهای اشتراک
بحث توافق بر سر مشترکات، اولین مانع حرکت در شرایط فعلی است. بارها در زمانی که جنبش سبز درخیابان بود به این مورد اشاره شد و هرکسی این مشترکات را از زبان خودش تفسیر میکرد. تقریبا همه حرفشان این بود که بیایید بر مشترکات بپردازیم و اختلافات را فراموش کنیم. تا اینجا خوب بود. اما وقتی صحبت از این میشد که این مشترکات چه هستند، مشکلات آغاز میشدند. بسیاری از مواردی که به عنوان مشترکات مطرح میشدند، درواقع اختلافات بودند! بدیهی است که وقتی ما از مشترکات یک ملت سخن میگوییم، نباید از اصول انسانی و ملی فراتر برویم. ما از مردم یک کشور صحبت میکنیم. پس باید آنچه را که بین همه این مردم مشترک است به عنوان نقاط اشتراک بپذیریم. این مسئله بسیار واضح است. بدیهی است که مثلا صحبت کردن از یک نژاد خاص به عنوان مشترکات یک ملت که نژادهای مختلفی را در بر میگیرد، جمع نقیضین است. یک تضاد منطقی است.
مثلا در کشوری که ترک و آریایی و عرب و غیره زندگی میکنند، ترک بودن یک نقطه اشتراک نیست. در مورد مذهب هم همینطور است. در کشوری که شیعه و سنی و مسیحی و بیدین و یهودی و غیره زندگی میکنند، تشیع یک وجه اشتراک نیست. متاسفانه منشوری که مهندس موسوی در آن زمان برای جنبش منتشر کرد، حاوی چنین تضاد منطقی کارخرابکنی بود. در آن منشور، تشیع و میراثداری خمینی به عنوان هویت جنبشی ارائه شد که ادعا میشد فراگیر است و بر نقاط اشتراک مردم ایران تاکید دارد. هنوز هم هستند کسانی که یک وجه اختلاف(تشیع) را وجه اشتراک مینامند. باید به شکل اساسی از این مباحث عبور کنیم. یک اپوزیسیون متحد و قدرتمند، باید تنها به نقاط اشتراک عمومی و ملی تکیه کند چون بحث ما در مورد انسانهایی است که در کشور ایران زندگی میکنند. اگر بحث در مورد یک حرکت جهانی بود، آنگاه صحبت در مورد ایرانی بودن هم یک محور اختلاف بود، نه اشتراک.
بنابر این باید به موارد مشترکی چون حقوق بشر، برابری همه ایرانیها با یکدیگر و بهرهمندیشان از منابع و شرایط رشد یکسان نکیه شود. بهرهمندی یکسان انسانها از هر دین و نژاد و زبانی. نمیتوانیم این حرف را بزنیم ولی درکنارش بگوییم هویت جنبش ما مذهبی است! نمیشود که یک جنبش مذهبی، جنبش یک بیدین و یک سنی و یک یهودی هم باشد. این یک تناقض منطقی است. در عوض ما مفاهیم بلند و انسانی مشترکی داریم که برای همه انسانها محترم هستند. مثلا برابری انسانها و توجه به مبانی انسانیت. امتیاز قائل نشدن برای دین و رنگ و نژاد و از این دست مسائل. نقاط اشتراک باید واقعا بین همه ایرانیها مشترک باشند.
تعامل اپوزیسیون با کشورهای غربی
چون این مورد ارزش حیاتی دارد، به نظرم بد نیست که به آن اشاره بشود چون وجود یک اپوزیسیون متحد و قوی حتما میتواند به خوبی تعامل با قدرتها را مدیریت کند. به نظر شما چه کسانی از رسیدن ایران به روزگار خوبش هراس دارند؟ آمدن آن روز به زیان کیست؟ جدای از حکومت ما که الان مجموعهای از بیلیاقتیها و انتخابهای نادرست است و از افرادی تشکیل شده است که سهم دیگران را تصاحب کردهاند، هستند دیگرانی هم که از رسیدن ایران به روز خوبش متضرر خواهند شد. صحبت سر دشمنی و یا مباحث پوسیده استعمارگری سنتی نیست. اما اگر شما میتوانستید نیروی کار ارزان داشته باشید که منت کارکردن برای شما را بکشند و بتوانید هر طور هم که میخواهید به آنها امرو نهی کنید، آیا نگران از دست دادن آن نیروی کار نمیشدید؟ ما در حال حاضر صادر کننده نیروی کار متخصص و با سواد به کشورهای صنعتی هستیم.
اما این همه ماجرا نیست. خوشبختانه آن شعری که سعدی سروده است، جدای از اینکه از جنبه انسانی و عاطفی درست است، از نگاه سیستمی هم کاملا درست است. بنی آدم اعضای یک پیکرند! بلی؛ وقتی در گوشهای از جهان تعدادی مردم به بدبختی دچار شوند، این بدبختی لاجرم به جاهای دیگر دنیا سرایت میکند. بنابراین معضلاتی که شرایط سخت زندگی در کشوری چون ایران و یا بدتر از آن، افغانستان ایجاد میکند، به همراه مهاجران و واکنشهای این جوامع به سختی، به دنیای غرب هم کشیده میشود. همین الان هم کشیده شده است. این انتقال درد به این دلیل است که جامعه بشری، دقیقا مانند بدن یک آدم، به شکل یک سیستم بههم پیوسته در آمده است و در چنین شرایطی، چو عضوی به درد آورد روزگار، لاجرم و لاجرم، دگر عضوها را نماند قرار! غربیها متوجه این مورد شدهاند. کشورهای صنعتی به خاطر دچار نشدن به این درد لاجرم هم که شده، از خیر آن نیروی کار ارزان خواهند گذشت. حداقل اینکه اگر درد شدید باشد چنین خواهند کرد.
نگاه کشورهای صنعتی به پیشرفت جوامعی چون ایران، نگاهی همراه با احتیاط و دودلی است. پس ما باید اپوزیسیونی متحد داشته باشیم که در تعامل پیوسته با آنها باشند و راهکارهایی بدهند که همه ترس آنها از عقبماندگی ما و انتقال درد را تقویت کند و هم نگرانیشان از نابودی بازار مصرف و نیروی کار ارزان را رفع کند. راههایی هست در این زمینه که یک اپوزیسیون متحد و دلسوز را قادر به ایجاد تعامل مثبت با کشورهای صنعتی میکنند.
یک دورنمای پیشنهادی
تصور کنید که در کشور ما یک جمعیت چهل تا پنجاه میلیونی زندگی کنند و نظام سیاسی دمکرات و سکولار باشد. کارهای فرهنگی برای ارتقا سطح عمومی آگاهی نسبت به فرهنگ زندگی مدرن و بها دادن به انسانیت مورد توجه جدی قرار بگیرد و روابط ما با کشورهای دنیا خوب بشود.
من مطمئنم با تجربیاتی که ایرانیها از تاریخ دارند و با توجه به منابع بسیاری که ایران در اختیار دارد، این اتفاقات با وجود چنین شرایطی رخ خواهند داد:
اقتصاد آزاد رونق خواهد گرفت. نخبگان در جامعه میمانند و اگر کسی هم تنها به خاطر علاقه شخصیاش و یا کسب مهارتی تخصصی به کشوری دیگر برود، با احترام و بزرگی خواهد رفت. اگر مشکلی در آن کشور برایش پیدا شود، سفارت ایران حامی او است. دیگر شاهد ایرانیان بیپناه در کشورهای خارجی نخواهیم بود که با مشقت های زیادی روبهرو میشوند و مثلا اگر یک مورد درمانی برایشان پیش بیاید، اگر از درد بیماری نمیرند، غم مخارج درمانی آنها را دق بدهد. انتخابها و احراز مشاغل وابسته به شایستگی افراد خواهند بود و دیگر حاجیهای تسبیح به دست به آسانی به متخصصان امر و نهی نخواهند کرد. نظام آموزش و پرورش به گونهای اصلاح میشود که افراد از ابتدای دبیرستان بدانند که چه میخواهند. دیگر با درصد عظیمی از تحصیلکردهها مواجه نخواهیم شد که از رشته تحصیلیشان خوششان نمیآیند و راه بازگشت هم ندارند. تنبلی مردم در شرایط وجود روحیه رقابت سالم و فضای رشد یکسان از بین میرود و دیگر شاهد تعداد زیادی از افراد نخواهیم بود که تنها غر میزنند و مینالند.
از همه اینها مهمتر، با توجه به حرکت جامعه در مسیری که به تصویر کشیده شد، شادی جای غم را خواهد گرفت. لباسهای شاد و رنگی جای کلونی تیرهپوشان را خواهند گرفت. پلکها دیگر افتاده نخواهند بود. لبهای سیاه جایشان را به لبخندهای خوشرنگ امید به زندگی خواهند داد. جنجالهایی که بر سر دین شکل میگیرد خواهند خوابید و تمرکز مردم به جای پرداختن به موارد واهی، بر نحوه زندگی کردن و بهتر زیستن خواهد بود. بحثها بر سر دین و آخرت و اعتقادات تنها به محافل تخصصی یا افرادی که علاقه ویژه دارند محدود خواهد شد و بهجز آن هرکسی برای خود اعتقادی دارد که چندان در ارتباطش با دیگران و زندگیاش و نقشآفرینیاش در جامعه تاثیری ندارد.
با توجه به جمعیت مناسبی که ذکر شد، در چنین جامعهای، شغل برای همه ایرانیان وجود خواهد داشت. افراد حق انتخاب خواهند داشت و مشاغل جایگاه اصلی خود را در پیشبرد جامعه به سوی رفاه و رضایتمندی بیشتر بهدست خواهند آورد. ما صادر کننده کالا و وارد کننده نیروی کار خواهیم شد. همه دوست خواهند داشت که به ایران بیایند. همه دوست خواهند داشت که ایرانی باشند. از هر دین و نژاد و زبانی، همه دوست خواهند داشت که اینجا زندگی کنند. تصور کنید که در چنین جامعهای، سطح رفاه عمومی و رضایتمندی از زندگی چقدر بالا میرود. تصور کنید که ایران به چه جایگاهی دست خواهد یافت.
تنها راه گام برداشتن به سوی بهبود، شناختن شرایط و لزوم گام برداشتن به سمت آن به شکلی هماهنگ است.