
وقتی از من خواسته شد تا به جریان وبلاگی اعتراض به اعدامهای اخیر بپیوندم از خودم پرسیدم ما اینجا که هستیم؟ چه میخواهیم و از که آن را طلب میکنیم؟ همه میدانیم که سرچشمهی این اعدامها کجا است. گوگل کردن این عبارت «بریزید خونها را» در بین این گیومه ما را به سرچشمه هدایت خواهد کرد. من با اطمینان کامل عرض میکنم که حتی اگر حکومت پهلوی دقیقا با همان شکل سلطنت مطلقه ادامه یافته بود، امروز ایران در اثر همجواری فرهنگی و ایجاد رابطه با غرب از این نظر اینگونه که هست نبود و فاصلهای بسیار با چیزی که هستیم داشت. بنابراین منبع اصلی تقویت این جریان کشنده که جان آدمی را در برابر مفاهیمی چون «این نهضت باید زنده بماند» پشیزی هم به حساب نمیآورد، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و کاتالیزور نکبتبار آن، قانون مجازات اسلامی است.
پیش از هر چیز ما باید جایگاه خودمان را مشخص کنیم. آیا اعضای یک حزب سیاسی هستیم یا شهروندان با هوش یک جامعه هستیم که احزاب را بر اساس خواستههای مدنی و فردی خود ارزیابی میکنیم؟ در هرکدام از این دو حالت میتوانیم به حق رفتاری متفاوت داشته باشیم. اما این که با سیاست مانند تیمهای فوتبال برخورد کنیم و طرفداران «هورا کش» احزاب بشویم غمانگیز است. به هر حال اگر فرض کنیم که شهروندان جامعه هستیم، این وسط چه باید بگوییم؟ مسئلهی جان است و بودن و نبودن. با که بگوییم که مردم را نکشید؟ چگونه بگوییم؟ آیا میترسیم که بگوییم. ما چقدر رسانه در اختیار داریم؟ اصولا برای مسئلهای به این مهمی، یک رسانه چه باید بگوید؟ خطابش باید به مردم باشد یا حکومت؟ یا شاید بخشی از حکومت که امید آن میرود که همراهی کند؟
واقعیت این است که رسانهها پول لازم دارند. پولها معمولا در بدنهی جناحهای سیاسی و از طریق فعالیتهای اقتصادی اعضا و نهادهای وابسته به آنها تامین میشوند یا اینکه رسانهها در قالب شرکتهای تجاری بزرگ موجودیت مییابند که مالکینشان به آنها پول تزریق میکنند. یک واقعیت تلخ دیگر هم این است که در ایران، جناح سیاسی که با جمهوری اسلامی و «بریزید خونها را» رسما مخالف باشد نداریم. میماند رسانههایی که بعد از 88 در حمایت از مردمی که به خیابان آمده بودند شروع به فعالیت کردند و اسم و رسمی پیدا کردند. آنها که هستند و منابع مالی و خط مشیشان از کجا تامین و صادر میشود؟ اگر فرض را به این بگیریم که در دعوایی با حکومت، سهمشان را دریافت کردند و حال آن اعتراض ضمنی به اعدامها را هم آرام آرام به حاشیه بردهاند چه باید کرد؟ گذشته از این، حتی در صورتی که این فرض هم درست نباشد، اعتراض آنها تا چه حد آن سرچشمه را نشانه خواهد گرفت؟
بالاخره باید کسی از جایی که صدایش شنیده میشود- دقیقا و رسما – به قانون مجازات اسلامی، «بریزید خونها را» و تعاریفی مثل ارتداد و محاربه با خدا اعتراض کند. این که اعتراض این باشد که «فلانی مشمول محاربه نمیشود» که بازی بی سرانجامی است. اینجا مردم را میکشند همچنان. من همچنان میبینم که خبرگزاری هرانا در حال منتشر کردن آمار اعدامیها است. زندانیهای سیاسی، قاچاقچیان مواد مخدر و «اوباش» مجرمهایی که دستشان به آنسوی طناب دار نرسیده است. اعدامشان با جرمهایی است که برای همه به شکل یکسان تعریف شدهاند ولی تنها برای بعضیها داری قابلیت تبدیل شدن به مجازات هستند. خب این موضوع تا به کجا ادامه پیدا میکند؟
من دیدم که بعضی از مردم در جریان بازی انتخاباتی بد و بدتر دوباره به یکی از نمایندههای حکومت که «بد» است و نه «بدتر» رای دادند و بعد از آن چنان شده است که گویی با جمهوری اسلامی آشتی کرده و قرار است دست در دست هم ایران خویش را کنند آباد. سایرین هم که رای ندادهاند لابد آنهایی هستند که دائم غر میزنند و کاری نمیکنند. هشدار من به آن دستهی اول این است که مبادا با «بریزید خونها را» آشتی کنید. مبادا با دنبال کردن بهانههای خونین صادر شدهی مراکز شانتاژ فراموش کنیم که گرفتن جان یک آدم شوخی نیست و به بهانهی این که الان زمان صلح و آرامش و زمینهسازی است زیر بار این حرف برویم که این روزها دنبال کردن این مطالبات در اولویت قرار ندارد! آری برای یک جناح سیاسی ممکن است چنین باشد. اما برای ما که شهروندان یک جامعه هستیم، حتما باید ماجرا فرق کند. باید تا سرحد مکن تلاش کنیم که خواستهی ما اجرا شود.
پس لااقل بین خودمان، در وبلاگها و پیجهای اینترنتیمان، صحبتهای دوستانهمان، این حرفهای جناحی را توجیه نکنیم.
اینجا کسی در امان نیست. یادمان باشد که مملکتی که قانون اساسیاش اینچنین خطرناک است و قوانین کیفریاش بر اساس قانون مجازات اسلامی تنظیم شدهاند همیشه مانند پرتگاهی وحشتناک مستعد ریختن خون آدمها به بهانههای واهی است. اینجا هر نفسی که فرو میرود شرمنده از حسرت اعدامی است و چون بر میآید درمانده از رنج باز ماندگانش است. همراهی با یک جریان که همچنان از این پایهها حمایت میکند برای ما مصونیت نمیآورد. این موارد اساس آزادیهای فردی و مدنی را نشانه رفتهاند و از آنجایی که انسان طبیعتا به آن سوی آزاد میل دارد و آن قوانین چنان فاصلهای با جوامع امروزی دارند، خطر همواره هرکدام از ما را تهدید میکند. پس برای ما به عنوان شهروندان، پیش از هرچیز، همواره اعتراض به این موارد اهمیت دارد. هیچ بهانهای برای به حاشیه راندنشان توجیهپذیر نیست.
همواره به اعدام بگوییم نه!
پ ن:
نوشتهی گمنامیان که این نوشته به درخواست ایشان در زنجیرهی وبلاگی قرار گرفته است
شعری زیبا از دودوزه در ادامهی زنجیرهی وبلاگی اعتراض به اعدام