باید همواره باشند کسانی که در برابر دروغگویی و نقض حقوق شهروندی و جنایت و ظلم سازماندهی شده حرفی بزنند. هرکسی بسته به توانی که دارد و بسته به جایگاه و قدرت و در نتیجه تهدیدات و هزینههایی که در معرضشان قرار دارد موظف است موضعی بگیرد و اقدامی بکند. مثلا یک وبلاگنویس مطلبی منتشر میکند، یک سیاستمدار راهکاری به کار میگیرد و یک روشنفکر شناخته شده، موضعی محکم و مستدلل ارائه می دهد. نباید گذاشت جامعه به اقناع مقطعی و کم]خواهی زیرکانهای که به چشم کامیابی مینماید عادت کند.
آنچه که در ذهن آدمها میگذرد در گذشت زمان به مانند انباشته شدن پتانسیلی است که قابل تبدیل به نیروی حرکتی است. لااقل رضایتمندی یا نارضایتی از اوضاع اجتماعی یک پیآمد خشنودیها یا نارضایتیهای مقطعی است. این فرآیند سلیقهی سیاسی اجتماعی و وزندهیها در این زمینه را تحت تاثیر قرار میدهد. پس باید همواره تلنگرهایی در میان ما زندگی کنند، آزادانه سیلان کنند و زیر پوست عوامفریبی بروند و آن را بترکانند.
خبر مربوط به از سرگیری ارتباط بین ایران و آمریکا و احتمال برقراری خط پروازی مستقیم بسیار خوشحال کننده است. شاید جمهوری اسلامی تصمیم گرفته است که در این زمینه «نرمش» به خرج بدهد و به هر حال همه میدانیم که در صورت ایجاد ارتباط، اوضاع اقتصادی جامعه، حضور تکنولوژی و تغییر نحوهی زندگی بر فرهنگ سیاسی-اجتماعی نیز اثرگذار خواهد بود. میشود از این گام مثبت حمایت کرد. «مردم» میتوانند این هویج را، این آفرین را به حکومت نشان بدهند. اما از آن سو، میشنویم که نمایندهی جمهوری اسلامی آشکارا به دروغ میخواهد آزادی گردش اطلاعات در ایران را در دنیا فریاد بزند. میگوید که در همهی شهرهای ایران ماهواره وجود دارد و اینگونه یک امتیاز مثبت برای جمهوری اسلامی منظور میکند که همگان بدانند که در ایران از دسترسی به اطلاعات جلوگیری نمیشود. اینجا هم میشود این چماق، این اعتراض را بر سر حکومت کوبید که ماهوارهها را میربایند، پارازیتها همه را بیمار کرده است و مردم به دلیل داشتن ماهواره جریمه میشوند چون اصولا داشتن ماهواره «جرم» است.
مردم هوشیار هر دو را با هم اعمال میکنند.
مردم هوشیار یادشان نمیرود که گرچه ارتباط با دنیای آزاد خوب است و رفاه اقتصادی لازم است، اما همچنان اعدام کردن انسانها به جرمهای سیاسی جنایت است. اینجا من در مورد آنچه که در ذهن میگذرد صحبت میکنم. آنچه که اهمیتش در سطح خوداگاه و ناخودآگاه دیده میشود. موضوع امتیاز دادن یا نقد یک شخصیت سیاسی نیست. موضوع «موضوعِ این نقد و تحسین» است. معیارها مهم هستند. مسئلهی شناخت جایگاه «ما» به عنوان مردم مهم است. نمیشود گفت حسن روحانی در راستای بهبود اوضاع اقتصادی کشور گامی برداشته ما او را تحسین میکنیم، زندانیها که کشته میشوند به او ربطی ندارند پس ما از زندانیها هم چیزی نمیگوییم مبادا گفته باشیم حال مملکت خوب نیست! این کار عین سادهلوحی است. یا مثلا نمیشود گفت حالا که جواد ظریف در فیسبوک با لایک و کامنت غربی فیلتر شده آشتی کرده است و ما آن اتفاق را میستاییم، از دروغ زیرکانهای که حسن روحانی در مورد ماهوارهها گفته چشم میپوشیم! مگر نمیشود هم از این یکی استقبال کرد و هم به آن یکی اعتراض؟
اصلا گیریم که او (حسن روحانی) مجبور است برخلاف میلش(!) یا بنا بر سیاستی که اقتضا میکند، موضوع دسترسی به اطلاعات را وارونه جلوه دهد. اما آیا ما هم مجبوریم؟ ما هم مجبوریم اعتراض نکنیم؟ مگر ما اینجا هستیم که کسی را تحسین کنیم یا تخریب؟ بهتر نیست که معیارها را دنبال کنیم و نشان بدهیم که این «زنده باد و مرده باد» گفتن نیست که به دنبالش هستیم بلکه اهدافی اجتماعی داریم و سنجش ما بر اساس رسیدن به آن اهداف صورت میگیرد؟ بهتر نیست که به جای آدمها، عملکردها را بسنجیم؟
این اتفاقی که در مملکت ما افتاده است به حقیقت تاسفبار است که با وجود اینکه حضور احزاب سیاسی مستقل را تجربه نکردهایم، جناحی عمل میکنیم. مثلا من که امیدی به بهبود پایدار اوضاع جامعه از طریق روی کار آمدن کسی مثل حسن روحانی ندارم، نتوانم از گام مثبتی(از دیدگاه خودم) که در جهت ارتباط با آمریکا برداشته شده ابراز خوشحالی کنم و کسی که برعکس معتقد است این راه بهبود اوضاع است، نتواند به فرافکنی او اعتراض کند. این رفتار جناحی است. گویی ما اعضای فعال و پنهان احزابی موهوم و ناشناخته هستیم.
تداوم چنین رویکردی نوعی رفتار و عادت به قضاوت هیجانی را در ما تقویت میکند که ماحصلش آب گلآلودی است که از آن سیاستمداران حکومتی و اپوزیسیون ناکارآمد ماهی میگیرند و حیاتشان را به راحتی با تنظیم خواستههای ما به شکلی ادامه میدهند که تنها تا جایی ما اقناع میشویم که منافع بزرگ آنها در خطر نباشند ولو به قیمت ماندن ما در وضعیتی بسیار بدتر از آنچه که سزاوارش هستیم. البته شاید سزاواری معنای دیگر همان هوشیاری باشد.