به راستی قطار دانش را چه کسی پیش میبرد؟ بالاتر رفتن سطح رفاه به دست آمده، اکتشافات، اختراعات، پدید آمدن بناهایی که سربه آسمان میسایند و از امکانات بسیار برخوردارند، توسعهی سیستمهای مخابراتی و الکترونیکی، پیشرفت دستآوردهای پزشکی، آسانتر شدن راههای ارتباطی و سفر، نوآوریها در علوم تغذیه و کشاورزی و از این دست نتایج توسعهی علم مدیون چه کسانی است؟ اگر بخواهیم منصفانه به آن نگاه کنیم، به درستی باید بگوییم تقریبا همه! بدون شک کارگرهای صنایع خودروسازی اگر نباشند این همه خودرو به آسانی در اختیار عموم قرار نمیگیرند. اما آیا آنها در احساس افتخار و سرمستی ناشی از پیشراندهشدن قطار علم نیز سهیمند؟ واضح است که اگر نگوییم خیر، لااقل میگوییم نه چندان. همین را برای کارکنان خدماتی ناسا، پرسنل عادی بیمارستانها و مراکز تحقیقاتی درجه اول دنیا، کارمندان معمولی کاخ سفید نیز میتوان گفت. انبوه کارکنان معمولی ادارات و شرکتهای میان دست و کوچک و همینطور کارگران آنها را نیز باید به این لیست افزود.
وقتی شرکت اپل، غول تجاری صنایع الکترونیک محصول جدیدی ارائه میکند، بسیاری از مردم تنها به عنوان مصرف کننده خوشحال میشوند. اگر بتوانیم به طریقی نسبت افرادی را که احساس رضایتمندی از خود و خودشکوفایی در آنها ایجاد میشود به افرادی که تنها به عنوان مصرف کننده شاد میشوند حساب کنیم، با احتمال زیاد متوجه فقدان احساس خودشکوفایی برای اکثریت بزرگی از مردم دنیا خواهیم شد. آدمهایی که سالها را میگذرانند، تغییرات بزرگ را میبینند و در افتخار ایجاد آنها احساس رضایتبخشی از سهیم بودن ندارند. این عادت به ناتوان ماندن را ترغیب میکند. لااقل به شکلی ناخودآگاه موجب میشود کمتر خلاقیتها به سرعت و به اندازهی کافی تبدیل به اثرات ملموس بشوند.
شاید اگر برای معیشت و به دست آوردن نان آدم ها تا این حد مجبور نباشند که استخدام بشوند و این نظام فعلی کسب در آمد که برپایهی استخدام است تغییر باید، هم بشود علم را به پیش راند و هم سرمستی و افتخار سهیم بودن در آن نصیب همه بشود. اما در حال حاضر، نظام فعلی باعث میشود که آدمها تا به خود بیایند و بتوانند به دنبال خودشکوفایی بروند، درگیر اجبارهای نظام شغلی مبتنی بر استخدام شدهاند که اکثرا همانند زنجیری به پای آنةا میپیچد و گریزی از آن نیست.