به نام نفتی که برای ایران نمیسوزد ولی به جایش دل مردمان میسوزد. به نام دلار که دسیسه است و به نام اختلاس که این روزها خصیصه است. بخوان به نام نامی «کارمند» که گماشته است و به نام آن سردار که از خزانه برداشته است. یا مثلا شکوه شکار یک پهباد که ثبت میشود به نام آن حضرت سندباد. بخوان به نام یک راه فرار، آن سر بیگناه و آن چوبهی دار. آن کودک لاغرنحیف که خدایش نه مهربان است و نه لطیف. و به نام تو که نمایندهی خودخواندهی آن خدای خودلطیفخواندهای. بخوان به نام اغفال و چادر و ریش، به نام میلیاردرهای درویش. بخوان به نام بیکاری، فوقلیسانسهای سرِکاری.
و این آیات که میبینی، نه برای آن است که پند بگیری، یا که گریبان بازجویی را بگیری، برای آن است که بمیری، بمیری و بمیری! بمیری بهجای ندایی دگر، یا به جای فرزادی کمانگر. بمیری همچون فردای شب اعدام و همچون قرائتهای اسلام.
و تو تاوان پس خواهی داد. به جای جوهر خشکیدهی همین قلم، به جای مراجعین محترم. به جای تمام قلندریهایم، به جای نخورده سکندریهایم. من، به همین تاریکی، سرنخ مجازات کابوسهای شبانهات هستم. تو مپندار که هر بار دروغی در منبر بگویی قصه تمام است که این شب تار لااقل برای دروغگویان ناتمام است. هر دروغی که میگویی، قطرهی زهری میشود مهلک بر سر نیشتر انتقام.
و ما اما از مرگ نمیهراسیم. نه به امید بهشت و نه از ترس دوزخ و نه به نام کثیف «زهد» بلکه تنها از سر درد که درهی راستینش هزار قلهی قاف موهوم تعالیهای شما را میبلعد. پس تو بخوان به نام این موج میرای ژرفدره و کوتاه قد که لاجرم به خواری ریشههای بهخونآلودهی ملکوت حقیرت خواهد انجامید. این خاک و زمین نیست که میبینی، باروت و خون و نفرین است، میبینی!
ننگ بر ما که حکومت حرامزاده های کثیف و بی همه چیز را بر این خاک پاک تحمل می کنیم
دیکتاتور تنها با خیانت حیاتش را ادامه میدهد.
آقای خامنه ای با دادن سهم خزر ایران به روسیه در مقابل غنی سازی ، سازمان دادن اطلاعات به روش روسی ، سازمان دادن سپاه و بسیج به روش روسی موجب ساختن امپراتوری ترور خود شده. امروز زمان پرسش از این فرد است که با چه توجیهی این خیانت را در حق مردم ایران انجام داده است؟ امروز زمان پاسخگویی است. اگر پاسخی دریافت نشود مطمئناً به طرق دیگر که شایسته آن است با وی رفتار خواهد شد.
به نام خدای زورمداران وپولداران باید سپاسش کرد نه به نام خدای ماففیران بی سرپناهان پای برهنها چون احساسی ندارد مارا دردرد ورنج دوستدارد غصه دارمان میکند وبعد معتاد بعد درکنار دخمه ای جانمان را میگیرد ودر اون دنیا با گرز آتشین در کمینمان است اما بنازم خدای پولدارهارو هزار گناه میکنند حق پا ما پا برهنها را میخورند یه لیوان هم روش یه بار سفر زبارت میرند سهم خداشون رو میدن عشق وحال میکنند اون دنیا بهشت منتطرشونه.
همه چی رو گفتی چیزی نموند…قلمت حرف ندارد
با سلام
ممکن برای من یک دعوتنامه بفرستید برای عضویت در بالاترین
theoangel662@yahoo.com
@ theo
شما وبلاگ مینویسید؟
بسیار زایبا و گویا. آفرین. قلمت مثل یک تیره به دهان دیکتاتور
بسیار زیبا بود با تشکر از شما
زیبا نوشته ای ؛زیبا.