خبری در خبرگزاریها در زمینهی انتشار یک نامهی سرگشاده از سوی افراد شناخته شده طیف ملی مذهبی منتشر شده است که بیش از هرچیز خواننده را به تعجب وا میدارد. نوشتار حاضر بر اساس ادعای این جناح نسبت به خیرخواهی برای منافع ملی ایران و سابقهی مخالفت آن با جناح حاکم فعلی مبتنی بر این ادعا نگاشته شده است. با خواندن نامهی مذکور، سوال اساسی که پیش میآید این است که «این افراد دقیقا به دنبال چه بودهاند؟» آنها در نامهی خود از رهبر ایران خواستهاند که پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری وارد مذاکره با آمریکا نشود! دلایلی که آوردهاند یکی ضعف قدرت چانهزنی ایران و دیگری تلاش آمریکا برای تغییر رژیم ایران در صورت برگزاری مذاکره مستقیم بودهاند. حال جدا از اینکه پیش از هرچیز باید بگوییم این رژیم اگر برچیده شود، تازه آغاز بهبود است، لازم است ذکر شود که مگر درصورت عدم مذاکره با آمریکا در شرایط فعلی، تغییری اساسی در تصمیمات کلان غرب در زمینهی برخورد با مسائل بنیادی ایران یا سطح زندگی مردم ایران ایجاد خواهد شد؟ مثلا بعد از انتخابات ریاست جمهوری به یکباره اوضاع اقتصادی بهتر میشود؟ چهطور؟ یا مثلا قدرت چانهزنی ایران بالا میرود؟ چرا؟ مگر در فاصلهی کوتاه باقی مانده تا انتخابات این همه کارنامهی شوم و این همه زندانی و جانباخته و آسیبدیده فراموش میشوند؟ زیرساختهای اقتصادی به سرعت اصلاح میشوند؟ چه اتفاق بزرگی میتواند چنین اوضاع را به یکباره زیر و رو کند که وابسته به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری است؟ ابزارهای چانهزنی ایران چه هستند که با برگزاری یک انتخابات (حتی فرض شود بدون نظارت استصوابی) نیرومند میشوند؟
این افراد در نامهی خود راهکار بالا رفتن قدرت چانهزنی را آزادی زندانیان سیاسی، آزادی فعالیت احزاب و برگزاری انتخابات آزاد بدون نظارت استصوابی معرفی کردهاند. این بخش از نامه از همه جای آن عجیبتر است! ابتدا باید پرسید کدام حزب و کدام زندانی سیاسی؟ آیا منظور تنها همین تشکلاتی چون ملی مذهبی است؟ خب این تشکلات همین الان چطور فعالیت میکنند؟ آیا منظور تصویب شدن دور از تصور قانون احزاب آزاد است که این تشکلات هم در آن جای بگیرند؟ چنین قانونی گذشته از مغایر بودنش با اصول اساسی جمهوری اسلامی، چگونه در این فرصت کم به تصویب خواهد رسید؟ زندانیان سیاسی که هستند؟ مثلا کسانی چون شایگان اسفندیاری(وبلاگنویس) که بیش از یک سال است خبری از سرنوشت او در دست نیست را هم شامل میشود؟ چند نفر باید آزاد شوند؟ نکند تنها منظور زندانیان جناحهای سیاسی سرشناس و وابسته به حکومت باشد؟ مثلا فائزه هاشمی آزاد بشود خوب است؟ نکتهی دیگر اینکه مگر جمهوری اسلامی اولین بار است که انتخاباتی برگزار میکند؟ آیا نظارت استصوابی در قانون جایگاهی ندارد؟ چطور میشود در این زمان اندک مانده به انتخابات قانونی چنین مهم و اساسی به همین راحتی نقض شود؟ آن هم جمهوری اسلامی که همه میشناسیم بخواهد آن را حذف کند؟ آیا اینها همان شروط محمد خاتمی نیستند که برآورده نشدند ولی با این وجود به دماوند رفت و رای را در صندوق انداخت؟ همین آقایان موسوی و کروبی مگر از فیلتر شورای نگهبان عبور نکرده بودند؟ مگر پس از آن وزارت کشور برگزار کنندهی انتخابات نبود؟ آیا برای برگزاری انتخابات آزاد، وزارت کشور را هم باید بردارند؟
اما وجه تشابه قرارداد 2003 قذافی با آمریکا (مبتنی بر توقف کامل تمام فعالیتهایی که ممکن است منجر به تولید صلاح هستهای بشوند) با مذاکرهی احتمالی فعلی بین ایران و آمریکا تنها میتواند دیکتاتوری حاکم بر ایران باشد. مسئلهی قذافی پس از انعقاد آن توافقنامه مگر مفاد امضا شدهی آن بوده است؟ اگر قذافی امضا نمیکرد چه میشد؟ آیا با بزرگترین احتمال به سمت سرنوشت کرهی شمالی یا زیمبابوه پیش نمیرفت؟ چرا حکومت قذافی سرنگون شد؟ به دلیل امضای توافقنامهی مذکور؟! آیا مملکتی که قانون اساسیاش یک کتاب سبز باشد که دیوانهای آن را بنویسد و به دلخواه تغییر دهد مشکلاتش و پابرجا ماندنش در این دنیای به هم گره خورده و این اقتصاد رقابتی، وابسته به امضای توافقنامهی عدم تولید سلاح هستهای است؟ در شرایط فعلی ایران چقدر میتوان خوشبین بود که روزی مملکت به شکوفایی اقتصادی و اجتماعی برسد؟ تا آن زمان که تصمیمگیرندگان اصلی خوابنما شده و به یکباره دمکرات و خیرخواه بشوند، تحریمها و اوضاع سیاسی اجتماعی و اقتصادی چه بر سر این مملکت آوردهاند؟ آیا اینطور نیست که این قدرت چانهزنی در واقع هر روز بدتر و بدتر میشود و ممکن است دقیقا به همین دلیل فرصت برای مذاکره برای همیشه از دست برود؟
از هر طرف به چنین شرط و شروطهای بعید مینگریم، منافعی جدی و کارساز(به جز در راستای حقظ نظام) پیدا نمیشوند. بدیهی است که نه دست شورای نگهبان از صندوق کوتاه خواهد شد و نه زندانیهای سیاسی (مگر چند نفر سرشناس) آزاد خواهند شد و نه اعدامها متوقف خواهند شد. اگر در مقطعی کوتاه هم بشود، از سر گرفته خواهد شد که همین هم به دلیل نخنما شدن دیگر رخ نخواهد داد. لذا این نوع درخواستها از جناح حاکم که هربار پیش از انتخابات از سوی جریانهای منتقد سیاسی داخل ایران مشاهده میشود عجیب است. هیچ دستآوردی ندارد مگر رنگ باختن حنای خودشان و شاید اندکی دمیدن در تنور انتخابات دروغین.
شاید بتوان گفت این کار تاکید بر آبروریزیها و غیر دمکراتیک بودن عملکرد نظام حاکم و قوانین فعلی است. شاید، اما کیست که نداند این را؟ شاید هم تنها استفاده از فضا برای گرفتن مجوز همراهی با نظام و بقای فعالیت در داخل کشور باشد. اما تا کجا؟ برای چه؟ تا چند سال دیگر این چرخه تکرار شود؟ بلی انتظار نمیرود این افراد در داخل ایران رسما اعلام کنند که خط قرمز ما نظام فعلی نبوده و منافع ملی بر آن ارجحند، اما انتظار میرود که اگر ادعای خیرخواهی ملی وجود دارد، این آبهای بیخودی را آن هم سر بزنگاهها به آسیابشان نریزند. نمیدانم این همه تحمل مشقات و سختیها -که به انصاف برای بسیاری از جناحهای مخالف حاکمیت در داخل وجود دارند- را چرا باید با این نوع موضعگیریهای سراسر دلسوزنمایانه برای نظام(به جای مردم) ضایع کرد؟ چرا باید رنگ حنایشان را اینگونه به باد دهند؟ سوال اینجا است که تا کجا؟ تا کجا باید این فراز و نشیبهای انتخاباتی به بهانههایی چون حفظ ظاهر دمکراسی(صندوق رای) به تحکم ریشههای ستبر استبداد مذهبی در ایران کمک کنند؟ امیدوارم لااقل در کنار این موضعگیریهای رسمی، اقدامات غیر رسمی فراتر از این باشند که اگر نباشند، عملا کار اینگونه جناحها تنها لجبازی و آب در هاون کوبیدن است.
در نهایت خوابنما شدن تصمیمگیرندگان اصلی و پس از آن دمکرات شدنشان برای هر ذهن خیرخواهی مطلوب است اما نمیدانم خانه ساختن بر این فرض محال چقدر عاقلانه است؟ همینطور اگر تنها چند زندانی سرشناس و چند آسیبدیده هم به این بهانه رها شوند باز مطلوب است، اما نمیدانم که به بهای رنگ باختن حنای جریانهای منتقد و بهرهبرداری داخلی حکومت از داغی تنور کذایی انتخابات به صرفه است یا نه؟
خواهشمندم قبل از نقدهایی چنین محکم کمی اطلاعات خود را بیافزائید. نظارت استصوابی در قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود ندارد. درست مانند دادگاههای انقلاب و جرمهای سیاسی. پس برای برداشتن ان احتیاجی به تغییر قانون نیست. این حق ماست که حق خود را از حکومت طلب کنیم. ضمنا این عزیزان خواستار ازادی زندانیان سیاسی شدند بدون انکه اسم کسی را برده باشند ولی شما در نقد خود بلافاصله تهمت خودی و غیر خودی میزنی. تحلیل ابکی بهتر میشود اگر کمی در کنار و همگام داده ها باشد.
شما بفرمایید که این افراد چه بنویسند؟؟ اینان همگی در بقدرت رساندن روحانیت نقش و دست داشته اند. اینان معتقدند که باید انقلاب به دوران طلایی سال شصت و هفت و کشتار بیدریغ زندانیان سیاسی و کشتارهای متقابل مجاهدین و پاسداران برگشت. این ملی مذهبی ها و امتی ها و نهضت آزادیها پل گذشتن ملایان از عصر حجر بر قدرت در یک کشور مدرن شدند. اینان ملایان سوار بر خر را از پل گذراندند از خر پیاده کردند بر تخت سلطنمت نشاندند. البته که اینا فقط خواهان ابقای همین حکومت ضد بشری هستند. اما من و شما چه کرده و چه می کنیم. کدام بسیج مردمی و کدام بسیج مردم را باعث شده ایم. کدام قدم مثبت برداشته ایم. کدام همگرایی را دامن زده ایم. کدام میزگرد تشکیل داده ایم که یکدگر را به هزار تهمت نیاراسته ایم. اصل مطلب ما بیسوادی و بی کمالی ست و گرنه کجا این تلقین خوانان وحشتناک بر ما حکومت می کردند. کجا پرسر و صدا ترین اپوزیسیون ما در خارج از کشور فرقه ای آدمکش بود که آدرس خانه ی حتا خواهر و مادر خودش را هم به صدام داد تا بیایند و هم به آنها تجاوز کنند و هم بمبباران؟؟ دربانان اتاق خوای عسی و قسی و پسران صدام و شخص صدام امام حسین؟؟؟ لطفا پاسخ دهید.
هر چه به عملکرد این ملی مذهبی و نهضت آزادی نگاه میکنم بیشتر باورمند ثابتی میشوم او راست میگوید 35 سال پیش این عاملان عقب ماندگی ایران را باید بشدت کنترل میکردند.آمریکا و اسراییل و انگلیس و روسیه و … موجب عقب ماندگی ما نبودند هر چند از ضعف ما استفاده کرده اند اما کمی به نوشته های شریعتی و بنی صدر و سروش و بازرگان و آل احمد نگاه کنید تا عمق تحمیر خواندگان آن را متوجه شوید مشتی جماعت واپسگرایی که با اینکه کاشانی به آنها خیانت کرد دنبال خمینی راه افتادند آنها بصورت احمقانه ایی ملیت (که جهان امروز از آن عبور کرده و انسانیت جای آن را گرفته) را میخواهند به مذهب واپسگرا و مارکسیسم بچسبانند و عجب چیز لا یتچسبکی!
سلام اگه دوست دارید به این وبلاگ هم سر بزنید :
http://www.birooni.wordpress.com
دوست عزیز ملی-مذهبی ها هر چه که هستند خواهان باز شدن فضای سییاسی هستند چون در دقیقه نود متوجه شده اند که راه ایران به سوی ترکستان است و با تعیین تکلیف سوریه جهان دیگر این رژیم با اون سابقه پنهان کاری اتمی ،را بخاطر غنی سازی تحمل نخواهد کرد. چون نمی خواهنند وارد رکود اقتصادی بشوند که در اثر تهدید ایالات متحده بخاطرهمین غنی سازی اتمی جمهوری اسلامی درحال پایین کشیده شدن است. ایالات متحده با داشتن 40 الی 50 هزار قرارداد فقط با اروپا باعث این مشکل اقتصادی برای اروپا شده و اگر کمی بیشتر این فشار افزایش یابد این اتحادیه از هم می پاشد و اتحادیه اروپا زیر یوغ موشک های بالستیک روسیه چاره ای به جز باج دادن نخواهد داشت بنابراین اوضاع بسیار امنیتی تر از آن است که فکر می کنیم. چین 1.1 تریلیون دلار به آمریکا قرض داده و اگر آمریکا در بدهی فرو برود یعنی رشد این کشور یک و نیم میلیاردی به زیر 3 درصد نزول می کند و این فاجعه برای چین است و هنمین دومینو همه کشورها را تحت تاثیر قرار خواهد داد. یعنی بعد از سوریه بایستی منتظر تحریم های خرد کننده باشیم و به جای چهار قمه کش بایستی منتظر هفتاد میلیون قمه کش باشیم!!! خوب هنوز معلوم نیست که فن آوری غنی سازی از نوع روسی و البته با استفاده از دستگاه های اروپایی را جمهوری اسلامی چگونه بدست آورده؟ این شبهه هنوز وجود دارد که آیا ارتباطی بین سهم دریای خزرکه روس ها با خیال راحت از آن خود کردند و تکنولوژی غنی سازی روسی وجود دارد؟ و چه کسی دستور چنین عمل خیانت کارانه ای را داده و آیا احمدی نژاد همین اسناد را از وزارت اطلاعات که توسط همین اعضای حجتیه طراحی شده است دزدیده و آیا آقای خامنه ای از این ترس داردکه این اسناد رو شود؟؟؟
آزاد ایرانی عزیز؛
تعجب می کنم از این کامنت شما! شورای نگهبان بارها و بارها در بندهای مختلف قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آورده شده است. برای نمونه اصول 91 تا 99 قانون اساسی را مطالعه بفرمایید.
تنها خا صیت این نامه به خامنه ای، شاید کمکی به بازگرداندن اتوریته و قدرت به اوست.در اینصورت نیرو های ملی مذهبی امکان ایجاد فضای تنفسی بیشتری برای خود تصور می کنند.در صورتیکه کنترل قدرت و مهار جناح های رقیب و متخاصم در حاکمیت دیگر نه تنها در توانائی خامنه ای نیست، حتی باند و حلقه دور او نیز متردد شده و نا امنی را هر روز بیشتر مشاهده می کنند.الیگارشی مالی و امنیتی- نظامی مترصد بدست گرفتن تمام قدرت در انتظار روشن شدن وضعیت خامنه ای است، زیرا نه حذف او را در حال حاضر ممکن میداند و نه هنوز به صلاح منافع خود می بیند.در حقیقت ملی مذهبی ها سرنوشت خود را به عبای خامنه ای دوخته اند، همانطور که به قبای خمینی.» منا فع ملت ایران» در این میان همیشه دستاویزی بوده است که همه جناح های حکومت اسلامی به آن آویخته اند. ملت اما راه خود می رود.
دوست عزیز در قوانینی که شما نام بردید نظارت استصوابی جزئ وظایف شورای نگهبان به صورتی که در حال حاضر انجام مشود وجود ندارد. ضمن اینکه طبق قرارداد شورای بینالمجالس فرانسه و ایران که بیش از 60 کشور دیگر از جمله ایران ان را در مجلس ایران به تصویب رسانده انتخابات ازاد بر فراز قانون اساسی مجود و موازین بینالمللی قابل اجراست.
http://www.ipu.org/cnl-e/154-free.htm
با احترام
@آزاد ایران
اصل نود و نهم (99) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:
شورای نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آراء عمومی و همهپرسی را بر عهده دارد.
حالا به این اصل این را هم اضافه کنید که تفسیر قانون اساسی نیز بر عهدهی شورای نگهبان است. شما بفرمایید با این قوانین و آن سابقه که از جمهوری اسلامی در دست است، درخواست برگزاری انتخابات بدون نظارت شورای نگهبان آن هم در چند ماه مانده به انتخابات چقدر جدی است؟ وقتی تفسیر قانون هم برعهدهی شورای نگهبان است، کلمهی استصوابی را برداریم باز میشود نظارت. حالا در عمل این نظارت چگونه انجام میشود؟ در اصل 99 نیامده است. لذا دوباره برعهده شورای نگهبان است که بگوید چگونه. خب دوباره میگوید استصوابی! اگر قرار است قانون اساسی تغییر کند، که باز بر میگردیم به متن حاضر. ملزوماتی دارد این تغییر قانون. ندارد؟
دوست عزیز ملی-مذهبی ها هر چه که هستند خواهان باز شدن فضای سییاسی هستند جناب سرزمین عشق که نمی دانم عشقت به چیست. لابد به ایران است.با عرض منذرت! ملی مذهبی ها گه خورده اند که خواهان فضاتی باز کشور شده اند. با دست مبارک انرا بستند. حا لا می خو اهند انرا باز کنند.؟ بهترین پیشنهاد من به انها این است که بروند در خانه عین کد با نو ها خانه داری کنند. هم سنگین ترند و هم بهترین کار است. چون به اندازه کافی در طول حیات به چیز ی به نام زندگی گند زده اند. دیگر کا فی است. یادم از جمله ای از شا دروان صا دق هدایت می اید که گفته بود اخیرا اقای بازرگات هم کتا بی در خصوص طهارت و طرز مستراح رفتن سر قدم رفته اند. اری این چنین است ای برادر.!