مرد کارتن خواب: چرا غمگینی؟
پیراهن کهنهی دور انداخته شده: دیگه کسی منو نمیپوشه.
مرد کارتن خواب: منم دیگه کسی نمیبوسه.
پیراهن کهنهی دور انداخته شده: رنگ و روت رفت؟
مرد: نه!
پیراهن: مد جدید اومد؟
مرد: نه!
پیراهن: پاره شدی؟
مرد: نه دلیلش این نبود!
پیراهن: نکنه لکه برداشتی؟
مرد: نه!
پیراهن: پس چی؟
مرد: پول نداشتم!
پیراهن: پول چیه؟
مرد: پول چیزیه که همهی اون بالاییها رو به وجود مییاره! رنگوروها رو عوض میکنه، مد جدید میسازه، آدمها رو پاره میکنه، بعضیها رو لکهدار میکنه … پول همهچیز آدمها شده.
پیراهن: پس خوش به حالت! تو مشکلت با پول حل میشه.
پ ن: پافشاری نسبت به بعضی باورها یا عادتهای منسوخ به معنی تبدیل شدن به یک پیراهن کهنه است. تصور کنید ازدیاد این پیراهنها و مظلومیتی که فریاد میزنند در کنار هم چه فاجعهای به بار میآورد! تصور کنید سرزمین پیراهنهای کهنه چه غمگین و پژمرده و افسرده و بیمار است.
ممنون اندیشه عزیز.. تو این راه همه باید بدونیم تنهاییم! این همه تنها به تن ها عزت و شرف مهرورزیدن می آموزد و تنها رو تنها میگذارند تن ها…. مرسی 2012/8/24 «اندیشه»
> ** > اندیشه posted: » مرد کارتن خواب: چرا غمگینی؟ پیراهن کهنهی دور انداخته > شده: دیگه کسی منو نمیپوشه. مرد کارتن خواب: منم دیگه کسی نمیبوسه. پیراهن > کهنهی دو»
ممنون از کامنت زیبات دوست عزیز
من نوشته هایت را کم و بیش دنبال میکنم و توی همه ی اونها تک تک دنبال این نبودم که درک کنم چی میگی(منظورم نوشته های ادبی ات هست)
ولی این نوشته خیلی برام مهم شده و چون نمیفهمم دارم عذاب میکشم، نمی فهمم که پیراهن کهنه به به چه عادت منسوخی پا فشاری میکنه؟
خیلی جاها وقتی نوشته ای رو میخونم و نمیفهمم سخت نمیگیرم و به خودم میگم تو اگر مخاطب اش بودی باید درک میکردی و زور نزن
ولی الان چون خودم رو مثه اون پیراهن مظلوم و ترحم انگیز می دونم میخوام بفهمم که شما از کدوم قسمت ضعف و زبونی داری صحبت میکنی؟