به نظر میرسد دین در حال خروج از صحنه سیاست در ایران است. این فرآیند در بدنه اجتماعی در حال اتفاق افتادن است. این روزها در محافلی که مردم خطر جدی حضور مانیتورینگ حکومت را احساس نکنند، معمولا پس از صحبت کردن در مورد مشکلات اقتصادی و خطر جنگ، بحث را به حضور دین در عرصه سیاست میکشانند. همینطور معمولا مواردی چون تاکید بر لزوم خروج مذهب از عرصه سیاست و ناکارآمدی دستورات دینی 1400 ساله که به روز نشدهاند شنیده میشوند. اینها نشانههایی از ترک خوردن پوسته مذهبی جامعه است. آرام آرام این ترکها تبدیل به شکافهای بزرگی خواهند شد و آن پوسته را پاره خواهند کرد.
حرف حساب مانند آب روان است که یا سنگ را سوراخ میکند یا به شکلی آن را دور میزند!
در اینجا نکته اصلی خود مطرح شدن بحث در محافل غیر آکادمیک و در بین عامه مردم است. اینکه این بحثها معمولا در بسیاری از جنبههای شناختی و تحلیلی نقصهای فراوانی دارند کاملا درست است. با این حال نشان میدهد که میل به تغییر و آگاهی و هدایت عرفی در جامعه به گونهای بوده است که پس از گذشت بیش از سی سال حکومت مذهبی و تخصیص منابع بسیار برای تبلیغات در زمینه استحکام و تثبیت آن، زمزمههای تقابل با آن حکومت در جامعه شنیده میشود. این زمزمهها البته تفاوتی اساسی با آنچه پیشتر در قالب مبارزه دیده میشده است دارند. این بار زیربنای اصلی مورد هدف قرار گرفته است. مذهب در کانون بحثهای انتقادی قرار گرفته است. خوشبختانه دقیقا هم پس از مطرح شدن مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، آنجایی که به ریشههای این مشکلات باید پرداخت، بحث حکومت مذهبی و سو استفاده از احساسات مردم و اتفاقات گذشتههای دور به میان میآید. این یک تغییر مبارک است. این تغییر نشان میدهد که مباحث از سطوح آکادمیک به سطح عامه جامعه کشیده شدهاند. البته بسیاری هم در این بحثها از دین دفاع میکنند و مجریان قوانین دینی را عاملان ایجاد شرایط کنونی میدانند. برخی هم غرب و استکبار را عامل اصلی معرفی میکنند و ما را در وضعیت جنگی میبینند که وجود مشکلات در آن شرایط طبیعی است. برخی هم «حکومت دینی» را مشکل اصلی معرفی میکنند. تعدادی هم خود مذهب و باور به آن را سرچشمه معضلات میدانند. از آنجایی که در ایران حکومت مذهبی به دست مردم و با آرزوی بهروزی بر سر کار آمد و در حال حاضر نیز بر سر کار است، وجود این بحثها که حتی گاهی از سوی طرفداران حکومت مذهبی آغاز می شود، نشان دهندهی پی بردن جامعه به اشتباهی است که رخ داده است.
شرایط سیاسی پیچیده و سردرگمی اجتماعی
مردم ایران به منظور رهایی از دیکتاتوری سلطنتی در زمان محمدرضا شاه پهلوی دست به انقلاب زدند. مردمی که از زمان صفویه به بعد به شدت مذهبزده و تقدسگرا شده بودند. حضور روحانیون در صحنه سیاست از آن زمان به بعد، مخصوصا حضور پررنگ در انقلاب مشروطه و دوران پس از آن نشان دهندهی این مذهبزدگی مردم ایران است. طبیعی است که وزنی که روحانیون در سیاست داشتند، مستقیما وابسته به پیروی انبوه مردم از فتواهای آنها بود. فتوای تحریم تنباکو و حرام اعلام شدن آن یک نمونه است. این روند در نهایت به انقلاب 57 انجامید. انقلابی که برای بسیاری از مردم ایران پناه بردن به مذهب برای رهایی از دیکتاتوری به نظر میرسید. حال پس از گذشت بیش از سی سال از آن انقلاب، همانطور که گفته شد، زمزمههای ناکارآمدی حکومت مذهبی در میان عامه مردم به گوش میرسد.
در حال حاضر مشکلات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی متعددی دامن جامعه ایران را گرفتهاند. حکومت دینی ایران به سبب جاهطلبی و بلندپروازی و ماهیت دشمنآفرینش که از آغاز به آن شکل به وجود آمد، مورد تهدید کشورهای غربی قرار گرفته است. این تهدید از طرفی دیگر در جنبه اقتصادی از سوی کشورهایی چون چین و روسیه وجود دارد که چشم به غارت منابع ایران بستهاند. در داخل کشور نیز زیربنای اصلی و فلسفه وجودی این جکومت در تیررس نقد و نابودی از سوی عامه مردم قرار گرفته است. بدیهی است که در چنین شرایطی، نسل جوان ایران در زمینه سیاسی بسیار باهوش عمل کند که در پارهای از مواقع به محافظهکاری میگراید. به این معنی که دیگر حمایت از گروههای مذهبگرا برای تغییر در ایران برای بسیاری از مردم بیمعنی میشود. طبیعی است که بازگشت به هرگونه نظام سلطنتی بی معنی میشود. طبیعی است که گردآمدن دور کسانی که سابقه مبارزه سیاسی کارآمد و پیشینه مثبت برای اعتماد سازی ندارند نشدنی است.
بنابراین عدم حضور گروههای مخالف حکومت با تشکیلات سازمانیافته و منسجم از اصلیترین برگهای برنده برای تداوم بقای حکومت است. به نظر میرسد در آینده نه چندان دور، گروههای مخالف منسجم متشکل از جوانان نواندیش ایجاد خواهند شد. این ایجاد شدن به دلیل وجود نیاز به آن ناگزیر است. این نیاز وجود دارد که از دوگانه انقلاب و اصلاحطلبی بتوان عبور کرد، دین را از سر راه آزادی خواهی برداشت و بر مغالطات کلامی و انسانةای وابسته به نظامهای دیکتاتوریهای پیشین چیره شد. اما در حال حاضر، حضور گروههایی که یکی توصیه به اسلام رحمانی میکند و یکی توصیه به پادشاهی میکند و یکی در خاک عراق برای ایران رئیس جمهور انتخاب کرده است، هم کمدی است و هم تراژدی و تنها به سود حکومت است.
شاید مردم ایران آمادگی کامل برای برقراری یک دمکراسی تمامعیار را نداشته باشند، اما آنقدر جامعه بزرگ شده است که آن گروههای فوق را به حساب نمیآورد. چرا که آنها آزموده شدهاند و آزموده را آزمودن خطا است. اتفاقا این روزها این بازیهای کودکانه به طرز شگفتانگیزی بین نخبگان خارج از کشور داغ شده است. گروههای ورشکسته سیاسی دائم در حال جنگیدن در نبردی فرضی هستند و مدام شکست میخورند! امای این گروهها از یک جهت دیگر هم حضورشان برای جمهوری اسلامی مبارک است و آن هم در نطفه خفه کردن جریانهای آزادیخواهی نوپا و مستقل است. اگر هرگونه اعتراض و مخالفت مردمی بدون حضور نظامی نیروهای خارجی را تهدیدی برای حکومت به حساب آوریم، تهدید اصلی برای این حکومت همین بحثهایی است که در حال شکل گرفتن در محافل عمومی هستند. سودای تاج و تخت و رئیسجمهور انتخاب کردن در عراق و فرانسه و پیچیدن نسخه رحمانی اسلام و تغییر شعارهای مردم توسط چند فرصتطلب نه تنها تهدید نیست، که حتی به حکومت نیز یاری میرساند.
بنابراین ای کاش جوانانی که در این عرصهها فعالیتی دارند، به سروصدای زیاد این افراد توجهی نکنند و به آگاهی رسانی و روشنگری خود در همان حدی که میتوانند بپردازند. گروههای اجتماعی کارآمد و توانا از بین همین جوانان آهسته آهسته شکل خواهند گرفت و آن حرف حساب همچون آب روان بر سنگ چیره خواهد شد. همیشه فولاد مقاوم فولادی است که آرام آرام سرد میشود و شکل میگیرد. فولادی که زود سرد شود شکننده است. پس با توجه به اینکه این روزها بیشه تهی از نرهشیر است، این دلیری شغالان همان عو عوی سگان است که بگذرد.
پ ن:
چو بیشه تهی ماند از نره شیر، شغالان درآیند آنجا دلیر
در مملکت چو غُرّش شیران گذشت و رفت، این عوعوی سگان شما نیز بگذرد
سپاس گذارم و امیدوار به اینکه موفق تر از قبل باشید.این مسیر درست و موثر است. در این راه سازمان جوانان قدرت مندی را سازمان دهید که بتوانند «حاکمان قلب مردم باشند» این کار نه تنها شدنی است بلکه به دلیل وجود شرایط عینی «سهل ترین» راه است.
سپاس از حضورتان دوست گرامی
تشکیل چنین سازمانی به مثابه یک حزب سنتی سیاسی که رهبر و دبیرخانه و اعضای رسمی دارد البته به نظرم در قدم اول ناممکن است. من تصور میکنم این کار خودبه خود بین جوانان در قالب گروههای محدود با توصیههای عملی ابتدایی شکل میگیرد. آنچه بتوان به آن گفت سازمان، میتواند از بطن این گروهها متولد شود.
لینک مطلب در سایت بالاترین
http://balatarin.com/permlink/2012/7/1/3073402
ببینید یک خانم چینی در باره ما ایرانیها و دین اسلام چه گفته. من که از خجالت داشتم آب میشدم وپاسخی برای ایشان نداشتم. آیا شما به غیر دشنام و نفرین پاسخ آبرومندی برای ایشان دارید؟ بخوانید و فکر کنید:
“… من این قدر فهمیدم که دو ژنرال از میان فاتحین سرزمین شما با یکدیگر بر سر قدرت جنگیدند. برنده این جنگ ژنرال یزید بود که ژنرال حسین را از میان برداشت. اکنون شما ایرانیان برای ژنرال حسین هر سال بر خود زنجیر و شمشیر میزنید.آیا اعراب هم برای شما چنین میکنند؟ آیا در تاریخ بشر هیچ مردمی برای فاتحین خویش جشن و عزا گرفته؟ شما برای کشندگان نیاکانتان جشن و عزا میگیرید و پدران خویش را کافر خطاب میکنید. دین شما نیکی بوده, شما آن را با خون و شمشیر جایگزین کردید. شما ایرانیان نمیتوانید و نباید خوشبخت باشید. زیرا نیاکان تکه تکه شده شمااکنون در گور بر خود میپیچند که فرزندانشان در آیین کشندگانشان از ایشان آتشین ترند. تازه برای این پدر فروشی و خیانت به نیاکان افتخار هم میکنید!!!
آیا اگرمن به تو بگویم که ماچینیها برای سرداران کامبوجی ۱۰۰۰ سال پیش امروز بر سرو روی خود میزنیم تو به ما نمیخندی؟
متاسفانه اپوزیسیون ما امروز به دستگاه هیاهو چی تبدیل شده و فقط میتوانند به همدیگر بدو بیراه بگویند و هیچکدامشان یک استراتژی مشخصی ندارند. من هم فکر میکنم نیروی مخالف اصلی حکومت همین جوانان داخل ایران هستند که میتوانند حرکتهای اجتماعی تاثیر گذر انجام دهند. در واقع جنبش سبز هم محصول همین حرکتهای داخلی بود و هیچکدام از نیروهای خارجی نقشی نداشتند.
اندیشه عزیز مایلم نظر شما و دوستان شما را در خصوص مطلب ذیل داشته باشم. لطفاً یاری بفرمائید.
http://balatarin.com/permlink/2012/7/2/3074337
من مپندارم که خاموشی تو هست برهان فراموشی تو!
دستبردی بر شعر حمید مطدق: تو مپندار که خاموشی من، هست برهان فراموشی من!
اندیشه عزیز، مایلم لینک ذیل را مشاهده کنید.
https://balatarin.com/permlink/2012/7/5/3077706