خرداد را میبینم که گوشهای نشسته است و درحالی که مشتهای گرهکردهاش را هنوز باز نکرده، راستای نگاهش روی زانوهای آرامگرفتهاش مینشیند. گویی نگاهش را قدری روی زانوهای پرتوان مینشاند که آرام بگیرد. اما آن سیال ناآرام میلغزد و کنار کفشهای کتانیاش میایستد و از حدفاصل ناچیزشان تا آسفالت خیابان عکس میگیرد. آنگاه تصاویر یکی یکی از بطن نگاه زاده میشوند. آسفالت قرمز میشود و خون از پهلوی سوراخ شدهی یک لنگه کفش کتانی بالا میرود و آرام آرام مچبندهای سبز و شلوارهای جین و کیفهای دستی و یادداشتهای شخصی را در مینوردد و در قلبی جوان و ساده آرام میگیرد. تصاویر گرهی مشت خرداد را فشردهتر میکنند. آنقدر که خون آرام گرفته را دوباره از کف دست سرازیر کند. حتی بطریهای سبز رنگی که از شیشههای ماشینهای مسافران جادهی چالوس بیرون آمدهاند هم گنجایش بغض و خشم و لبخند و افسوس خرداد را ندارند.
کمی آنطرفتر، مردم که هنوز تنشان نشانی کبود از مهر باتوم دارد، خرداد را که در یک قدمی آنها ایستاده است نمیبینند اما از تصاویری که نگاهش میزاید گریزی نیست. مردمانی پیدا شدهاند که بر سر میراث خرداد که بارها مردم آن را در خیابان فریاد زدهبودند، با هم میجنگند. خردادی که هنوز با مشتهای گره کرده در میان آنها است و نگاهش هنوز روشن است. این تصاویر دلخراشتر از دوندگیهای خرداد هستند. به اندازهی تحریف شعارها و تزریق دروغ در رگهای تاریخ دلخراشند. این تصاویر نیمخیز آتشفشان خرداد را حتی در کتابها هم سرد میکنند. او با مشتهایی گرهکرده و کفشهای کتانی گوشهای نشسته است اما روزی بر میخیزد. چه زمستان باشد چه تابستان، پاییز باشد یا بهار، خرداد بر میخیزد.
پ ن:
1- این نوشته کوتاه تنها به حوادث خرداد 88 اشاره دارد.
2- شعارهایی که مردم در حوادث پس از انتخابات خرداد 88 سر دادند و لازم است دوباره از زبان مردم بشنویم:
مرگ بر دیکتاتور چه شاه باشه چه دکتر
نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
موافقم! این قافله را سر باز ایستادن نیست!
دلم می خواهد به این غصه با «نظرگاه» من هم نگاه کنی.
http://iranabadec.blogspot.com/2012/06/2-25-1391.html