شکل زیر مدلی از گفتگو بین منتقدان و مدافعان اسلام در زمینه انطباق قرآن و اسلام با عقلانیت و انسانیت را نمایش میدهد:
همانطور که در شکل هم معلوم میشود، مسلمانان هیچ منبعی را بهجز قرآن کاملا درست نمیدانند. بنابراین بحث سلیقهای میشود. اینجا دیگر مسئله از حالت نظری و استدلالی محض و همهپسند خارج میشود. معمولا پاسخ مسلمانانی که ادعای انطباق قرآن با انسانیت را دارند این است که در منابع هرچه در مورد اسلام و تاریخ اسلام گفته شد و با عقل منطبق بود بپذیرید و هرچه را که نبود خیر! این پاسخ البته قابل قبول نیست و این پرسش مطرح میشود که چرا باید چنین کرد؟ در چنینن روشی به طور پیشفرض پذیرفته شده است که اسلام بر عقلانیت منطبق است. این در حالی است که ما از ابتدا به دنبال این بودیم که آیا منطبق است یا نیست؟ چنین روشی بازتاب عملکرد افرادی است که از ابتدا به دنبال یافتن راهها و استدلالهایی برای اثبات حقانیت ادعایشان بودهاند. یعنی از پیش به ادعا ایمان دارند.
به این ترتیب مسلمانان نمیتوانند ادعای خودشان را بر اساس منابع تاریخی به اثبات برسانند و مواردی همچون فقر منابع تاریخی یا نبود نشانههای باستانی و علائم کافی مستند نیز مشکل آنها است نه مشکل منتقدان به ادعای آنها. بر اساس سلیقه و برداشتی که هرکس از منابع موجود و تحلیلهای ذهنی خودش دارد، میتواند درصدی برای مقبولیت یا رد این ادعا در نظر بگیرد اما از نظر منطقی نمیتوان هرگز آن را به اثبات رساند. در چنین حالتی عقل حکم به نفی ایمان میکند. با این حال افرادی هستند که به دلایلی مومن شدهاند که نمیتوانند این ایمان را به دیگران نیز انتقال دهند چراکه همانطور که بحث شد، ادله کافی وجود ندارند. لذا این افراد باید این حق را برای دیگران قائل شوند که قانع نشده و لزومی ندارد که بر اساس چهارچوبهای رفتاری برآمده از ایمان عمل کنند.
توضیح برای مسیرهای انحرافی:
1- گاهی پیش میآید که مسلمانان مسئله باور به خدا را به این بحث وارد میکنند که خود بحث پیچیده و نفسگیری است و معمولا همه در نیمهراه همان بحث خسته میشوند چه رسد به اینکه نتیجهای از آن به دست آید که بتوان از آن در بحث اصلی استفاده کرد. مثلا ادعا میشود که اگر به وجود یک «خدا» باور داشته باشید، به چگونگی آن پرداخته خواهد شد سپس این چگونگی لزوم وجود وحی را اثبات میکند و سپس چگونگی وحی پیامرسانی پیامبر را موجه خواهد کرد و بقیه ماجرا. حال در هرکدام از این مراحل نیز چندین مسیر انحرافی پیدا میشوند که اصولا مسئله اصلی گم میشود. اینها در حالی است که در اینجا مسئله مورد بحث آیات قرآن بودهاند که میبایست انطباق آنها با عقلانیت و انسانیت سنجیده شود.
2- آیات دیگر نیز خود مورد چالش واقع میشوند. مسئله ارتباط آیات قرآن با یکدیگر در بعضی جاها درست است و در بعضی جاها کاربرد ندارد. به عنوان مثال این مورد در زمینه اینکه چرا خداوند انسانی را با علم قبلی به آیندهاش میآفریند و در نهایت او را برای همیشه عذاب میدهد، موضوعیت ندارد. در اینجا بهتر است به سرعت روشن شود که چه آیاتی مرتبط هستند؟ پس یا ارائه میشوند و در مورد آنها بحث میشود یا مسئله همانند مثال فوق یک مورد عمومی و بینیاز از آیات دیگر است که باید به سرعت روشن شود.
3- فهمیدن شان نزول قرآن بر اساس تفاسیر مفسران قرون حاضر یک مسیر انحرافی است. سوال این است که خود آن مفسران از کجا فهمیدهاند که چه آیهای در چه زمانی نازل شده است و چه واقعه تاریخی در حال وقوع بوده است؟ این وقایع باید در جایی ثبت شده باشند. بنابراین دوباره بحث منابع تاریخی پیش کشیده میشود.
4- این مسلمانان هستند که ادعای حقانیت قرآن را دارند و آنها باید منابعی بر ادعای خود ارائه کنند.
پ ن: طبیعتا این مدل خالی از اشکال نبوده و حاصل برداشت و تجربه شخصی است.
با سلام،
به نکات ظریفی اشاره کردید که باید برای هر مسلمانی قابل تامل باشد. البته با چالشی مشابه میتوان دیگر ادیان الهی را نیز در خصوص انطباق با عقلانیت و انسانیت زیر ذربین برد که در این صورت فرد مورد نظر احتمالا خود را در تضاد و بن بست مشابهی که یک مسلمان ممکن است خود در ان خود را پیدا کند، پیدا خواهد کرد. من شخصا در چند مورد اینرا تجربه کردم و در هر مورد فرد کاتولیکی که با وی صحبت میکردم توضیحی قانع کننده در خصوص مثلا ممنوعیت مطلق طلاق، سقط جنین، یا استفاده از کاندوم نتوانست ارایه دهد.
اما می خواستم به نکته ای در خصوص «مسیر انحرافی ۱» مدل شما اشاره کنم. من فکر میکنم (البته شاید به اشتباه) که پرداختن به مطلب اعتقاد به خدا در چالش مورد بحث شما نه تنها لازم بلکه به ان اولویت هم دارد چرا که تمام ادیان الهی ادعای ارتباط با خدا دارند و پیغامبرانشان از جانب او مامور هدایت انسان شده اند. اگر به «فرض» امکان یک مسلمانی این توان را داشت با ادله مورد قبول شما ثابت کند که آیات از خدا به محمد وحی شده است، اینکه مساله اعتقاد یا عدم اعتقاد به خدا هنوز مورد توافق قرار نگرفته پیشبرد این چالش را به هر دو سمت غیر ممکن میکند. البته فکر نکنید که من سر نخ را گم کردم، میدانم شما فقط می خواهید آیات قران را با عقل انسانی محک بزنید بدون اینکه پای خدا را به میان بکشید. والی مشکل اینجاست که پیروان تمام ادیان الهی به نوعی کتابهایشان را به خدا ارتباط میدهند و بدون اشاره به خدا نمیتوانند بحث خود را پیش ببرند. اگر هم شما بحث را با طرف با پیش شرط اینکه به خدا اعتقاد ندارید آغاز کنید که اصلا کل صحبت راجع به قران را منتفی میکند. اگر قبل از چالش مورد نظر شما تکلیف خدا مشخص شود، مثلا به نتیجه برسید که خدا را قبول ندارید، قضیه مثل چو صد آید نود هم پیش ماست خواهد شود!
اما به عقیده خود حقیر مهمترین مانع پیش روی به چالش کشیدن هر مذهبی، تقدسی است که به آن مذهب تزریق شده است و آنرا از هر گونه بحث عقلانی واکسینه میکند. جالب اینجاست که این خلاف مثلا یکی از آیات قران که من میدانم هست: فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون الا حسنه. ترجمه: بشارت باد بر آنان که اقوال مختلف را گوش کرده و بهترین آنها را انتخاب میکنند. خوب اگر من در اقوالی که در اختیارم هست قول مسیح برایم بیشتر قابل قبول باشد و مسیحی بشوم خونم حلال خاهد بود. این یک نمونه بارز این هست که به عنوان یک مسلمان حق نداری از «عقل»ت استفاده کنی.
در پایان اگر زیاد پراکنده گویی کردم ببخشید، من بلد نیستم خوب بنویسم.
موافق باشید