نگذاشتید زندگی کنیم! ما از ترس بوسههایمان را از یکدیگر دزدیدیم. بله از ترس شما! شما شادیهایمان را به حصار کوچک افکارتان مشروط کردید. حصاری که اصلا در حد و اندازه واژه باشکوه و بیبهانهی شادی نبود. چشمهایمان، دستها و پاها و گوشهایمان را هم به زنجیر کشیدید. ما هرچه سعی کردیم دزدکی از حصار بگریزیم دلهرهها امانمان را میگرفتند. چرا چنین کردید؟ ما چه هیزم تری به هستی فروخته بودیم که اینچنین اسیر جبر زمان و مکان شدیم؟ برای ذهن ناپخته و کودکانهمان در وصف فقر و غم گفتید. برایمان از داستانهای خونین و فرهنگ شهادت گفتید. کودکی و نوجوانی و جوانیمان به تاراج بردید ای قوم بدخلق ابرو کلفت ناراحت! مگر ما چه میخواستیم جز لبخندهایمان؟
پیر شدیم! البته آنچنان که شاعر میگوید: «مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز» بله! گویی ز حادثهای پیرشدهایم.
چقدر حرف داریم که بزنیم. از نرقصیدنها و گذر سرد لحظهها. از آوازهایی که نخواندیم و از دستهایی که از ترس سیاهی دلخراش سایههای پیکرهای خشمگین رها کردیم. نگذاشتید که زندگی کنیم و تنها مگر تاریخ انتقام بگیرد. فقط ما شاید بتوانیم بگوییم لعنت بر دنیای مشروعتان! چرا چنین کردید؟ امروز هرکدام از شما که در ساختن این وضعیت دخالتی داشته است باید شرمنده باشد. حتی شما پدر و مادر عزیز! شما باید شرمنده باشید. شما آقای روشنفکر عزیز! میفهمید چه کردهاید؟ شاعران محترم! شما هم مقصرید. سیاستمداران عزیز شرمنده باشید. باید شرمنده باشید. اما نیستید. در حال توجیه خود هستید. درحال بازتولید حماقتها هستید.
لعنت به مشروعیت مسخرهتان!
you have spoken from our hearts in very simple words
thanks
تاریخ همواره پر بوده از نسل هایی که به پای جهل و عدم آگاهی خود و نسل های پیشین سوخته اند. واقعیت گذر زمان از دیدگاه یک انسان این است که وی پس از متولد شدن مصرف کننده امکانات و شرایطی است که پیش از به دنیا آمدن وی وجود داشته اند و او هیچ نقشی در تولید یا توسعه آن ها نداشته است. البته ممکن است این دیدگاه از نظر معتقدین به تناسخ قدری متفاوت باشد. بنابراین همواره اعمال و تصمیماتی که پیشینیان اتخاذ می کنند نسل های بعدی را از خود متاثر می کند. اگر فلش زمان را فقط به یک سو فرض کنیم طوری که امکان سفر به گذشته را نادیده بگیریم می توانیم هر نسل را قربانی نسل های پیشین تلقی کنیم. آنچه که ایرانیان را در این قاعده برجسته تر می کند عدم آگاهی نسل ها برای کوشش به بهبود اوضاع برای نسل های بعدی است. از مسله محیط زیست که به گفته کارل سیگان «چه کسی از زمین صحبت می کند؟» گرفته تا هدایت جامعه به سمت آگاهی و دانش. شما نقش پدر و مادر را به درستی در نوشته تان مهم نشان دادید. خانواده یکی از کوچکترین نهادهایی است که دموکراسی و آزادی های فردی در آن شکل می گیرد. متاسفانه در جامعه ای که خانواده های آن فرمانبرداری و مطیع بودن را صفت خوب برای فرزندشان تعریف می کنند غافل از اینکه طبع و تمایلات فرزند را می کشند و در جامعه ای که همرنگ جماعت شدن که برابر است با فراری مسکن وار از مشکلات زندگی هنجار شناخته شود؛ دیگر نمی توان امیدی به وجود دموکراسی در مراکز قدرت آن داشت. تنها تفاوت این است که قدرت افراد در خانواده محدود به یک جمع چند نفره است ولی قدرت نهاد دولت (حکومتیان) محدود به جماعتی میلیونی است که گاه در کشورهایی استبداد زده مثل ایران این قدرت نیز بی حد و حصر می شود.
به نظر من ما همگی مسولیم و علاوه بر آگاهی به نقش پیشینیان خود باید نسل جوان را نیز همزمان قربانی و قربانی کننده دانست. نسل جوان هم سن من در بسیاری از موارد بازی را انجام می دهند که والدین ما نیز در سنین جوانی خود انجام داده اند و تفاوت اندکی در نحوه برخورد با مسایل وجود دارد. به جز استفاده از تکنولوژی؛ طرز دیدگاه جوانان نیز اغلب مزید بر علت این عقب افتادگی فرهنگی و اقتصادی در جامعه ایران می باشد. اگر مایل باشید می توانیم در این مورد به مباحثه بپردازیم.
با تشکر.
بهزاد م.
ای لعنت !
تفو تفو تفو !