یکی از عواملی که اختلاف طبقاتی را گسترش میدهد زاد و ولد اقشار کمدرآمد جامعه است. فرزندان زیاد اقشار کمدرآمد مستخدمین فرزندان کم اقشار پردرآمد خواهند شد و این روند در حال گسترش است. البته باید با احترام زیاد به این قشر محترم بگویم که در دنیای امروزی، مواردی همچون «از تو حرکت و از خدا برکت» و «هر آنکس که دندان دهد نان دهد» و «همه چیز به تلاش آدمی بستگی دارد» به هیچ عنوان دیگر پاسخگوی واقعیات تلخی که میبینیم نیستند. داستانهایی که بر اساس مواردخاص ساخته میشوند به هیچ عنوان ارزش تعمیم دادن به کل جامعه و نتیجهگیری کلی را ندارند. مثلا اینکه حاج فلانی خودش در بازار حمال بوده ولی الان صاحب چنان سرمایه هنگفتی است ارزشی بیشتر از یک داستان(آموزنده) ندارد. این مورد وقتی در کنار هزاران باربر دیگر قرار میگیرد که زندگی را در فقر مالی سپری کردند، از ارزش خارج میشود و تنها یک مورد خاص است که همه نمیتوانند اینچنین باشند.
از طرفی دیگر نگاه قشر مرفه و یا مفتخورهایی چون شارعین مقدس هم اینچنین است که جامعه به باربر و پیک موتوری هم نیاز دارد! چرا فرزندان این شارعین نباید پیک موتوری و حمال بشوند؟ چرا این حمالی باید نسل به نسل دامن عدهای بیگناه را بگیرد که تنها به واسطه زاده شدن در خانوادهای تهیدست مجبورند یک عمر دهانشان به هنگام عبور خودروهای آنچنانی دیگران باز بماند و نان و پنیر بخورند و خود را با سخنان فریبندهای چون «خانه درویشی ولی با صفایمان» فریب دهند؟ این سخنان بیهوده تماما به منظور بردگی گرفتن سیستماتیک شومی ایجاد شدهاند که قرنها است تداوم دارد. میگویند فرزند فلان فقیر روزی رئیس جمهور شد! بلی اما فرزندان هزاران تهیدست دیگر نیز هستند که یک عمر بدبختی میکشند. تلاش کردن و استعداد داشتن و کسب ثروت و رفاه و آرامش با هزاران پیوند مستقیم و باواسطه به خانواده بر میگردند. این البته از ضعفهای سیستمهای اجتماعی است که اولین المانشان خانواده است.
اگر افراد تهیدست همچون کارخانههای تولید مستخدم برای ثروتمندان و مفتخورها زاد و ولد نداشته باشند، آنگاه روزی میرسد که پیک موتوری یا حذف شود یا شغل واقعا ارزشمندی باشد(از نظر جایگاه اجتماعی و میزان درآمد). یا اگر هم نه، هرکس تنها به واسطه تلاشش به جایگاهی میرسد که نسبت به دیگران از امکانات بهتری برخوردار باشد. اما در حال حاضر در همین جامعه ایران میتوان هزاران تحصیلکرده را در مقاطع لیسانس و بالاتر دید که با حقوقهای کم در ادارات و شرکتهایی مستخدم شدهاند که متعلق به صاحبان ثروت و فرزندان آنها است. والدین این افراد هم دلخوش هستند که فرزندشان موفق شده است. این درحالی است که فرزندشان با تحمل رنج تحصیل و به دلیل نبود سرمایه کار مجبور به کار کردن با حقوقی کم شدهاست و به احتمال زیاد عمری را به اجارهنشینی و بدهکاری و دویدن به دنبال نان خواهد گذراند و در نهایت هم چند فرزند دیگر تولید میکند که همچون خودش خواهند شد. اما همزمان با این روند، بخش بزرگی از ماحصل دسترنج او تبدیل به سرمایه و اعتبار برای صاحبان ثروت و فرزندانشان شده است تا آنها هم دوباره فرزندانی تولید کنند که فرزندان این اجارهنشینها را به استخدام خود درآورند.
البته اینجا افرادی که با هر زمینهای دارای سرمایه و اعتباری هستند مورد نکوهش واقع نمیشوند. به هیچ وجه چنین نیست. مسئله این است که افرادی که درآمد بسیار پایینی دارند، نباید تبدیل به کارخانه مستخدمسازی بشوند. آن نوزادی که در یک خانواده تهیدست به دنیا میآید چه گناهی دارد که باید یک عمر خود را با شعارها و امیدواریهای واهی فریب دهد؟ طبیعی است که این فرزندان به دلیل ضعفی که در جایگاهشان دارند، به سرعت مجذوب شعارهایی چون «آینده برای مستضعفین است» و «حمایت از اقشار تهیدست» بشوند که بیشتر آنها دکان و بازار شیادانی چون شارعین مذهبی است. همین جذب شدن و پس از آن سرسپردگی، موجب تولید جنایتها و حقکشیهای سیستماتیک میشود. هزار و یک ناهنجاری از دامن این ضعف مادرزادی تولید میشود که دامن جامعه را میگیرد و نسل به نسل بدتر میشود. اگر این واقعیت تلخ در اذهان اقشار تهیدست جایگزین شعارهای فریبنده شود، ممکن است با کاهش زاد و ولد در این قشر این روند مستخدمآفرینی متوقف شود و حداقل میتوان گفت روند مستخدمآفرینی مادرزادی قطعا پس از چند نسل متوقف خواهد شد.