پرونده موسیقیها را ورق میزدم. در میان انبوهی از نگرانیها و دغدغههای پیش پا افتاده و از دست این ماتریس مصنوعی زندگی به آنجا پناه برده بودم. پوشه حاوی موسیقیهای دستچین شدهام را باز کردم که کمی آسودگی بیابم. پس از چند دقیقه گوش دادن، صدای آن موزیک تمام افکار را ربود و آن آسودگی که میخواستم را یافتم. نه از راه گوش نبود، خانههای حافظه یاریام دادند. یادم آمد که این اسارتها چه حقیرند. یادم آمد که دخترک چه زیبا رفت. چه سبکبال و عاشقانه رفت. ورای هر نکوهش و ستایشی تنها میتوانم بگویم مرگ او بینهایت بار از زندگیهای پاکتی و تکراری بسیاری از ما زیباتر است.
پنجشنبهها را باید رقصید! یادشان گرامی
پ ن: نهال سحابی دختر جوانی بود که اندکی پس از خودکشی معشوقش (تحت تاثیر فشار زندان)، او نیز دست به خودکشی زد. او در آخرین پست وبلاگ شخصیاش به یاد پنجشنبههایشان این موسیقی را به اشتراک گذاشته بود.
یک فکر برای “پنجشنبهها را باید رقصید!”