در ماده 500 قانون مجازات اسلامی چنین آمده است:
ماده ۵۰۰
هر کس عليه نظام جمهوري اسلامي ايران يا به نفع گروهها و سازمانهاي مخالف نظام به هر نحو فعاليت تبليغي نمايد به حبس از سه ماه تا يک سال محکوم خواهد شد.
این یک جمله سربسته که منجر به محبوس شدن افراد زیادی خواهد شد جای تامل دارد. باید دید تبلیغ علیه نظام یعنی چی؟ مثلا از یک مثال ساده شروع کنیم. فرض کنیم جوانی معتقد است نظام جمهوری اسلامی در کل نظامی ناکارآمد است. اگر همینجا بایستیم و به فلسفه جرم بیندیشیم، این سوال پیش میآید که آیا این باور او که هنوز نمود عملی ندارد جرم است؟ تا آنجا که عقل یاری میکند، این مسئله جرم به حساب نمیآید. بنابراین اگر اعتقاد به ناکارآمد بودن نظام، «علیه نظام» بودن تلقی شود، جرم دانستن آن عجیب است. حال این جوان به طریقی(از طریق یک مکالمه با دوستانش، ایجاد یک وبلاگ، انجام یک حرکت اعتراضی مانند نوشتن بر روی یک پلاکارد و …) این عقیدهاش را با دیگران به اشتراک میگذارد. یعنی اعتقادش نمودی عملی پیدا کرده است. طبیعی است که چنین رفتاری مورد استقبال گروههای مخالف نظام نیز قرار میگیرد. نه تنها آنها، بلکه مورد استقبال تمام افرادی که با آن جوان همعقیده هستند قرار خواهد گرفت. حال سوال این است که اگر چنین فعالیتی مصداقی از تبلیغ علیه نظام است، چرا باید جرم تلقی شود؟
در دو حالت میتوان به پاسخ به این سوال پرداخت
حالت اول: نظام واقعا نظامی ناکارآمد است. در این حالت قانون مورد بحث به یاری نظام میشتابد و در واقع هدف از اجرای ماده قانونی، ماندگاری نظام است به طوری که این ماندگاری بر سلامت جامعه و نظام اجتماعی ارجح است. در چنین حالتی، علاوه بر اینکه آن جوان حق دارد که نظرش را با دیگران در میان بگذارد، او درست میگوید. اگر موضوع را بسیار سختگیرانه دنبال کنیم و فرض کنیم تاثیرگذاری عمل آن جوان بسیار زیاد است، اگر مسئله باز شود، دفاعیات کافی برای رد سخن آن جوان وجود نداشته و ممکن است مردم زیادی به او بپیوندند. در این حالت حکومت یا باید در برابر مردم قرار بگیرد، یا باید خود را اصلاح کند و یا باید به کلی جایگزین شود. اما آیا این اتفاقات نباید به وقوع بپیوندند؟ آیا قانون باید به گونهای نوشته شود که مانع از بروز چنین اتفاقاتی شود؟ اگر قانون به منظور ایجاد رفاه اجتماعی و به دست آمدن وضعیت مطلوب در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی نوشته شده باشد، طبیعتا باید حامی رخ دادن چنین اتفاقاتی بشود.
حالت دوم: نظام کارآمد است. در این حالت آن جوان باز حق دارد که نظرش را با دیگران در میان بگذارد اما حرف او درست نیست. بنابراین دلایل و دفاعیات کافی برای رد حرف او وجود دارند که او و مخاطبانش را محکوم به پذیرش آنها میکنند. حال در چنین شرایطی وضع قانون برای محبوس کردن آن جوان چه لزومی دارد؟ سرکوب و محبوس کردن او تنها موجب ایجاد رعب و وحشت و ترساندن دیگران از بیان اعتقادات اعتراضی میشود. آیا این مسئله به سود جامعه است؟ اگر فرض کنیم قانون به منظور ایجاد اوضاع اجتماعی بهتر نوشته شده است، مجازات این جوان در چنین حالتی چه سودی درپی دارد؟ یک دیدگاه ممکن است این باشد که: «نمیشود که به هرکسی اجازه داد تا چیزی به ذهنش رسید آن را بازگو کند و موجب ایجاد هرجومرج شود.» در اینجا بلافاصله باید به جامعهای اندیشید که به این راحتی دچار هرج و مرج میشود. یا مثلا باید در مورد نظامی تامل کرد که بخواهد در عین کارآمدی و با وجود دفاعیات و عینیات برای اثبات کارآمدیاش، با تبلیغات از هم فرو بپاشد. چگونه ممکن است چنین اتفاقی به این سادگی رخ دهد؟ ترسیدن از رخ دادن چنین اتفاقی تنها میتواند به این دلیل باشد که کارآمدی مورد بحث قلابی بوده و در صورت میدان دادن به عقیده جوان مذکور، این واقعیت آشکار میشود. بنابراین بازهم وضع این قانون تنها با پیشفرض «اوجب واجبات دانستن نظام» قابل توجیه است. اگر نظام واقعا کارآمد باشد، در این حالت اعتراض آن جوان برگ برندهای برای نظام خواهد شد. چراکه با ارائه دفاعیات و دلایل موثر در اثبات کارآمدی نظام، او نیز با جدیت و علاقه بیشتری با نظام همراستا خواهد شد. حداقل اگر چنین نشود، این اتفاق برای بسیاری دیگر که در جریان قرار میگیرند خواهد افتاد.
یک مسئله دیگر نیز در اینجا قابل تامل است. ممکن است گفته شود: «هستند افرادی که کینهتوزانه برخورد میکنند و عامدانه سعی در تخریب و وارونه نشان دادن واقعیت دارند.» اگر فرض کنیم که حتما چنین کسانی وجود دارند، آیا باید به بهانه وجود آنها راه را بر ابراز عقیده دیگران هم بست؟ و از آن گذشته، باز این سوال مطرح میشود که چگونه ممکن است کارآمدی نظام سیاسی یک کشور به همین راحتی وارونه نشان داده شود؟ اگر واقعیت چیز دیگری باشد، باز هم فعالیت این افراد در برابر جوابیهها بیاثر میشود و برگ برنده دیگری برای نظام خواهد شد. با این تفاسیر به نظر میرسد که وضع چنین قانونی تنها در شرایطی کاربرد دارد که نظام از تبلیغات آسیب جدی میبیند. و همانطور که گفته شد، این آسیب تنها زمانی ممکن است ایجاد شود که اعتراضها درست بوده و نظام واقعا ناکارآمد باشد.
لازم به ذکر است که تشبیه فعالیتهای تبلیغی اینچنینی با بردن آبروی افراد نادرست است. دلیل آن هم این است که افراد حوزه خصوصی دارند ولی کارآمدی یا ناکارآمدی نظام به هیچ وجه حوزه خصوصی نیست و امری است که به تک تک افراد جامعه مربوط میشود و البته آنها خود باید از چند و چون آن با خبر باشند. کارآمدی نظام یا عدم آن امری است که همه افراد جامعه پیوسته با آن سروکار دارند و حق دارند که داشته باشند. اما افراد نه امور خصوصی دیگران را میدانند و نه حق دارند که بدانند. لذا نمیتوان ادعای ناکارآمد بودن نظام را با بردن آبروی یک فرد قیاس کرد.
مصادیق جرم فعالیت تبلیغاتی علیه نظام به روشنی قابل دسترسی نیستند. این مورد هم یکی دیگر از ایرادات وارد به این بند قانونی است. همین مثالی که در این نوشتار آورده شد، یک موضوع کلی را نشانه رفته بود. اما واضح نیست که دقیقا چه مواردی مشمول این مجازات میشوند. طبیعی است که گروههای مخالف با نظام از هرگونه انتقاد برعلیه نظام خوشنود میشوند. به عنوان مثال فرض کنیم کسی بگوید حکومت در امر ارائه خدمات شهری به شهر تهران ناکارآمد است. حال این موضوع را یک وبسایت وابسته به یکی از گروههای مخالف با جمهوری اسلامی نیز از زبان آن فرد بازگو کند. در چنین حالتی این مورد یک فعالیت تبلیغی علیه نظام است؟ آیا این فرد باید به زندان افکنده شود؟ در یک مثال دیگر فرض کنیم کسی بگوید سیاست خارجی نظام مملکت را به وضع بدی دچار کرده است. سپس گفته او مورد ستایش گروههای مخالف قرار بگیرد. حال باید او به زندان افکنده شود؟
به نظر میرسد که وضع چنین قانونی تنها به دلیل وجود ترس از برملا شدن ناکارآمدی (موجود یا پیشبینی شده و احتمالی) باشد. همچنین میتوان گفت اجرای چنین قانونی تنها میتواند در راستای حفظ نظام سودمند واقع شود و برای منافع جامعه هیچ سودی در بر ندارد. حتی اگر حفظ نظام در راستای منفعت جامعه باشد، چنین قانونی بیفایده است و با توجه به آنچه گفته شد، واقعیات موجود در این زمینه کافی هستند. اما آیا باید قانون برای حفظ نظام نوشته شود یا بر اساس منافع جامعه؟ آیا باید یک نظام حتی اگر ناکارآمد هم باشد به حیات خود به همان شکل ادامه دهد یا لازم است تغییراتی ایجاد شوند؟ براستی وضع این قانون با این همه ابهام چه دلیل دیگری میتواند داشته باشد؟
پ ن:
این نوشته برای من جنبه پرسشیاش از جنبه انتقادیاش پررنگتر است. لذا اگر در زمینه پاسخ به سوالات مطرح شده اطلاعاتی دارید، ممنون میشوم که من را نیز آگاه کنید.
عالی بود.