ای ابرهای رحمت! سپاس از باران و این رنگینکمان طوسی دلانگیزتان اما آیا میشود سقف آسمانمان را هم کوتاه نکنید؟ این روزها همه کوتهبینیم آخر. اگر از آن مردمان که به پنجرههای کوچک تعبیه شده در درهای آهنی چشم دوختهاند بگذریم، ما هم همهی نورمان خورشیدهای کمفروغ آویزان شده از سقف اتاقهای تکراری است. گویی هوای آفتابی رو به انقراض است. آن ترکیب آزار دهنده انرژی رها شده از ستاره نزدیک، با آهن و سیمان و دود را نمیگویم. آفتاب را میگویم! محتاج اندکی بلندنظری هستیم. کمی بالاتر بایستید ای ابرهای رحمت!
و اما تو ای باد! بوی بدی با خود داری که گویی ناشی از تعفن فریادهای خاموش شده در سینهها است. میدانم که دریایی نمییابی تا لاشههای خونین آن فریادها را بشوری. میدانم که دریاها هم این روزها بوی گاز فروخته شده و نفت حیف و میل شده میدهند. شاید تو آوارهترین قربانی این سیهروزی باشی. به دیدار دو جوان عاشق کمیاب برو که لبخندشان هنوز پنجره بصیرت ما به سوی آفتاب است. شاید بتوانی درست در آن لحظه که لبخندزنان به هم مینگرند خودت را در چشمانشان بیندازی. برایت آرزویی چنین دارم ای باد!
خاک! مرا میشناسی هنوز؟ گوشَت از گفتمان خون و آسفالت پر است، میدانم. حتی دیگر انگیزهای برایت نمانده که با لحنی آمیخته از مهر و خشم به من بگویی خودکرده را تدبیر نیست. از همان روزی که سبزهزارها را از تو گرفتند و به جایش بر سرت قیر و سیمان ریختند، «خاکی بودن» هم از ما رخت بربست. ما به خیال خود بزرگ شدهایم و دیگر یادی از گهواره قدیمیمان نمیکنیم. میدانم که انتظار تو بازگشت بزرگان در گهواره نیست. میدانم که رنجت از گهواره شکستنها است.
ما در قفسهای وسیع روزمرگی و باور گرفتار آمدهایم. در پس میلهها و دیوارها و ابرهای خودساخته که آنها را گاهی قانون مینامیم، گاهی ایمان، گاهی پول، گاهی شغل و گاهی سیاست. اگر ابر و باد و خورشید هم تا کنون به عادت «خود به آن راه زنی» و بیتفاوتی دچار نشده باشند، گواهی میدهند که قرار بوده است این واژهها مایه آرامشمان شوند.
پ ن:
1: بخشی از دیالوگهای فیلم باشگاه مشتزنی ساخته دیوید فینچر:
2: تصاویر برگرفته از فیلم باراکا ساخته ران فریک هستند. تصویر اول(بالای صفحه) پوستر اصلی فیلم است و تصویر دوم هتلهای کپسولی در ژاپن را نشان میدهد. این هتلها برای افرادی ساخته شدهاند که معمولا بسیار پرمشغله هستند. آنها یا نیازی به داشتن خانه احساس نمیکنند، یا برایشان بهصرفه نیست که خانه داشته باشند و تنها جایی برای خوابیدن نیاز دارند.