یکی از مواردی که از زندگی پیامبران نقل میشود و مایه افتخار معتقدین به حقانیت آنها است، استدلالی است که این شخصیتها در نقد بتپرستی به کار گرفتهاند. استدلال این بوده است که این بتها ساخته دست بشر هستند و در تاثیرگذاری بر سرنوشت خود ناتوانند، چرا آنها را میپرستید؟ سپس احتمالا یکی از آنها را شکسته یا به طریقی به آن آسیبی وارد میآوردهاند و این ناتوانی را با این کار اثبات میکردهاند.
حال آیا جای تعجب نیست که کسی طرفدارآن افراد باشد و همچنان آن استدلال را مایه مباهات بداند اما همزمان خودش نگهبانی خشمگین برای مقدسات ناتوان دیگری باشد؟
مثلا میتوان به موارد قرآنسوزی و خشم مسلمانان در این زمینه اشاره کرد. اگر ارزش قرآن به کلماتی است که در آن نوشته شده است، خشمگین شدن از بابت سوزانده شدن کاغذی که کلمات در آن نوشته شدهاند بی معنی است. اما اگر چنین نگاه کنیم که این سوزانده شدن توهین به کلمات است، چرا خداوند مقتدر خودش وارد عمل نمیشود و از کتابش دفاع نمیکند؟ کسی که قرآن را کتاب خداوند بزرگ و مقتدر بداند، پس از به آتش کشیده شدن قرآن توسط کسی دیگر، ابتدا باید از خود بپرسد که چرا این کتاب توسط خدای مقتدر از آتش زده شدن رهایی نمییابد؟ یا اینکه چرا کسی که آن را آتش زده است به مصیبتی گرفتار نمیآید و حتما باید تعدادی انسان خشمگین بلایی به سرش بیاورند؟ عدم حضور خدای یگانه در این لحظات حساس و بیتفاوت بودنش نسبت به آتش زده شدن آن کتاب میتواند به دو شکل تفسیر شود. اول اینکه برایش اهمیتی نداشته، که در این صورت این سوال پیش میآید که آن افراد خشمگین چرا کاسه داغتر از آش میشوند؟ دوم این که در تاثیرگذاری بر سرنوشت کتاب مذکور ناتوان است که در این صورت باید به همان استدلال که در آغاز به آن اشاره شد رجوع شود.
افرادی که در آفرینش چنین صحنههایی دخالت دارند، سه دسته هستند. دسته اول چشمهایشان کاملا بسته و دهانشان کاملا باز است. اینها خشمگینانه فحش میدهند و آتش میزنند و ویران میکنند. مشکل این افراد این است که هیچ تعریف دیگری از هستی بهجز آنچه که از تفاسیر قرآن خارج شده است ندارند. هیچ چیز دیگری را نمیبینند و هر دستآوردی را هم در رابطهای طولی یا عرضی، معلول اراده خداوندی میدانند که صاحب آن کتاب است. اصلا مهم نیست که او چرا وارد عمل نشده است. مهم نیست که چرا لازم است برای پاسداری از حرمتش کتابی سوزانده نشود. اصلا مهم نیست که چرا باید حرمت چنین پدیده بیکرانی در مشتی کاغذ جلوه کند. اصلا مهم نیست که چرا او باید مسبب وجود آدمیانی باشد که بر علیه خودش دشمنی به پا میکنند. آنها به چیزی که نتوانند آن را بفهمند میگویند: «الله اعلم». این ترکیب فراری مذبوحانه از پذیرش ندانستن است. ندانستن را به این شکل به دانستنی تبدیل میکنند که تنها حلقه اول و آخرش معلوم شدهاند و از خودشان که حلقه اول باشند، تا «الله اعلم» که حلقه آخر است، چیزی پیدا نیست. تنها این مهم است که آنها چشمانشان را بستهاند و فریاد میزنند و میسوزانند.
دسته دوم افرادی هستند که جیبهایشان به برکت این خشمها پر میشود و بازوانشان هم ستبر میشوند. اینها دسته اول را از عذاب الهی و امتحان الهی میترسانند و آنها را میشورانند. این دسته همان مشکلات دسته اول را دارند به علاوه چند مشکل دیگر. اینها افرادی هستند که آرام آرام از پلههای خونین شکستن حرمت انسانیت برای منافعی چون ثروت و قدرت بالا رفتهاند. بارهای اول با ترس از خدای یگانه این کار را کردهاند، برای غلبه بر ترسشان با خدایشان راز و نیاز کردهاند که این کارها برای برپا ماندن دین الهی است. باز از خود نپرسیدهاند که چرا خدای مقتدر باید برای برپاماندن دینش به چنین کارها و چنین افرادی نیازمند باشد. این دسته در آن شرایط به انطباق شیرین خواست خدا و خواسته خودشان میاندیشند. چون از جانب خدای مقتدر اتفاقی برایشان نمیافتد، پلهها را بالا میروند تا به جایی برسند که آن خشمها برایشان تبدیل به پول و ثروت شود.
دسته سوم افرادی هستند که راه را برای دسته اول باز میکنند تا خودشان هم به چیزی که میخواهند برسند. این دسته به دنبال یافتن پاسخ برای چراهایی از جنس چراهای مطرح شده در بالا میروند. یعنی به دنبال یافتن و ساختن حلقههای اتصال بین دو سر زنجیر میروند. این دسته مشکلات دو دسته قبلی را دارند به علاوه چند مشکل دیگر. این افراد مشکلشان آن پلههای سیاه است. آنها در آغاز پله اول گیر میکنند و با خود میگویند» «حتما باید این کردار با آنچه که باید متولیان دین انجام دهند متفاوت باشد. حتما مسیر درست و انسانی اصلی گم شده است.» استفاده از واژه «حتما» به جای واژه «شاید» موحب میشود که در نهایت به دنبال توجیه بهانهها بروند و در حالی که تصور میکنند متولیان کنونی را -که از پلهها بالا رفته اند- تحت فشار قرار دادهاند، راه را برایشان باز میکنند. مشکل آنها ناتوانی در توجیه پایمال شدن انسانیت توسط افراد مقدس است. مثلا آنها هرگز نمیتوانند خونریزیهای یک پیامبر را برای برقراری دینی از تیررس انگشت اتهام پایمال کردن انسانیت خارج کنند. در نتیجه میگویند: «برای حفظ دین الهی لازم بوده است.» با هزار توجیه و تفسیر به کلاهی میرسند که دسته دوم سرخودشان گذاشتند و خشنود شدند. در نهایت این افراد دسته سوم، هم در ظاهر مورد غضب دسته دوم واقع میشوند، هم عامل بیشتر بسته ماندن چشمهای هر سه دسته میشوند و هم درواقع موجبات تحکیم جایگاه دسته اول را فراهم میکنند.
تمام این مشکلات از ناتوانی مقدسات در دفاع از خودشان ناشی میشوند. مقدساتی که از آغاز تاریخ خون خوردهاند و همواره به بهانه امتحان خدایان موجب خاموش شدن صداهای منتقد شدهاند. چرا یک بار هم انسانها خدا را امتحان نکنند؟ آیا اگر کسی داوطلب شود که قرآن را درست روی بام کعبه آتش بزند و عکسالعمل خداوند قادر معیار سنجش حقانیت آن کتاب باشد، مسلمانان این اجازه را به او میدهند؟ چرا این شجاعت را به خرج نمیدهند و یک بار برای همیشه خداوندی را که توصیف میکنند امتحان نمیکنند؟
پ ن: لازم به توضیح است که در اینجا مقدسات مذهبی همواره به خداوند توانا نسبت داده میشوند. حتی توانا خوانده شدن، یکی از عوامل مقدس شدنشان بوده است. از این رو قیاس این مقدسات با آن دسته از مفاهیمی که برای انسانها قابل احترام هستند ولی خود معترفند که این مقدسات از جانب منبع بیانتهای قدرت و عظمتی که توان دخل و تصرف در هستی را دارد نیامدهاند، نادرست است.
یک چیزی که کمتر به اون پرداخته شده اینه که چرا فرستنده این کتابِ به اصطلاح آسمانی نمیتونه از کتابِ خودش که به طور حتم باید خیلی هم برایش اهمیت داشته باشد دفاع کند و نیاز به کسانی دارد که برای او نقش سرباز را بازی کنند، اگر کاغذهای این کتاب صرفاً به خاطر آیههای نوشته شده بر آنها ضد حریق میشدند و نمیسوختند، معجزهِ غیر قابل انکاری میشد، نمیشد؟ غیر مسلمانان بارها خدای مسلمانان را به چالش کشیدهاند، اما این خدا همیشه مانند بتهای شکسته ابراهیم نیاز به وکیل وصی دارد و نتوانسته از خود دفاع کند.
من کامنت بالا رو چند روز پیش در وبلاگ بیداری گذشتم و چون با این پست همخوانی داره اینجا هم میگذارم.
باید اضافه کنم که چطور خدایی که توانایی حرکت ندارد و نمیتواند کارهایش را خودش به تنهائی انجام دهد میتواند باعثِ خوشبختی و رستگاری انسانها شود. خدایی که در کتابش به نفرین کردن دشمن فرستادهاش ( ابی لهب ) اکتفا میکند و نمیتواند به او آسیبی برساند.