کسی که میتواند این مملکت را سربلند کند. کسی که میراثهای افتخارآمیز تاریخی بدون وجودش بی معنی میشوند. کسی که روزانه میمیرد. درحال پژمرده شدن است. بارها و بارها طی فرآیندی خونین ریشههایش را از این خاک بیرون کشیده است و ناامیدانه در خاک غربت کاشته است. کسی که بارها خونش آسفالت را شرمنده کرده است، بارها با وسایلی ناچیز همچون یک بسته قرص خوابآور خود را به تبعید بیبازگشت فرستاده است. کسی که از آن خفته چند نیست که نیما میگفت!
باکی نیست که اینجا خطبهخوانی پیر که نفس برخواسته از مرداب ذهنش حتی خودش را هم میآزارد، میراث ملی خوانده میشود. دریغا که این خوانده شدن پذیرفته میشود. از سوی آن خفته چند که همچون قارچهای ساکن در زیرزمینی مرطوب و تاریک تکثیر میشوند، چندها شدهاند. من گناه کاری هستم با جرمی از جنس «چراجویی» و همه زیرمجموعههای اندیشه که سرمستی عرفانی این خفته چند یخچال ذهنم را از پریز عادت کشیده است. بارها و بارها قلمم در آتش خشم مقدسشان شکسته است. گرچه آهنگ تکثیرم قارچگونه نیست، اما هستم هنوز. این چراغی است که خاموش نخواهد شد هرگز. این مزه شیرین خرد فراموش نخواهد شد هرگز.
سرمایه ملی منم!
پ ن: برای همه سرمایههایی که اکنون یادشان و تلاششان برایمان مانده است و برای همه سرمایههایی که چراغ را تا طلوع بارقههای اندیشه بر ستیغ کوه بلند زمان روشن نگه خواهند داشت.
با سلام و درود
وبگاه زیبایی دارید خوشحال میشم با هم تبادل لینک داشته باشیم در صورت تمایل مرا مطلع سازید
پاینده باشید
http://navayeghalam.wordpress.com