با یک سوال آغاز میکنم.
سوال:
در نظر بگیر که من از جایی که تو با همراهانت سرمست جشن نیمه شعبان یا عزاداری عاشورا هستید، رد میشوم و به بند آوردن خیابان توسط شما اعتراض میکنم. سپس امام تو را نفی میکنم و به تو میگویم در اشتباهی. آنگاه چه میکنی؟
مرا میکشی؟ مرا کتک میزنی؟ از من متنفر میشوی؟ به من هشدار میدهی که مراقب حرف زدنم باشم؟ فکر میکنی این که کسی تا به حال چنین حرفی در آنجا به تو نزده به این دلیل است که همه با تو همراهند؟ به نظرت چرا کسی تا به حال این را به تو نگفته است؟ یا اگر گفته، تنها با تایید امامت بوده و مثلا تنها به بند آمدن خیابان اشاره کرده است. مثلا ممکن است بگوید: «امام حسین کجا راضی به اذیت شدن مردم و بند آمدن خیابان بوده؟» فکر میکنی چرا کسی حسین یا امام زمان تو را همانجا نفی نکرده است و تو از این تلنگر محروم ماندهای که نباید عقیدهات را تنها گزینه درست بدانی؟
پاسخ من به این سوال را بشنو و با پاسخ خودت مقایسه کن. پاسخ من این است که تو در آن لحظه تبدیل به یک هیولای خطرناک میشوی که به غیر از همنوعانت ممکن است به همه آسیب برسانی. اگر عصبانی شدهای خوب است. این یعنی هیولا بودن را دوست نداری. اما بگذار تا برایت بیشتر توضیح دهم. اگر یک گله جانور درنده را در نظر بگیری، مثلا یک گله شیر، آیا جرات داری به میان آنها بروی در حالی که تو هم یکی از آنها نیستی؟ امتناعت از رفتن به میان آنها دقییقا به این دلیل است که یکی از آنها نیستی و میترسی آنها تو را بدرند. اما خودشان به راحتی با هم هستند. اگر یکی از آنها باشی دیگر نمیترسی. حال اگر یک گروه انسان هم چنین خاصیتی داشته باشند، قابل تشبیه به آن گله درندگان هستند. وجه تشبیه در اینجا قداستگرایی است. قداستگرایی همچون «یک هیولای درنده بودن» است. اگر کسی بین یک گروه قداستگرا برود و معلوم شود مانند آنها نیست، ممکن است او را بدرند!
با این توضیح، هرکدام از ما میتوانیم درجهای از هیولا بودن را برای خودمان متصور شویم. اگر کسی به هنگام عزاداری حسین بگوید حسین هم کسی بود چون یزید، او را میدری؟ با او چه میکنی؟ شدت عمل تو، میزان درنده بودن و هیولا بودنت را تعیین میکند. بیندیش که با یک انسان متمدن که تجربه هزاران سال زندگی اجتماعی دارد، چقدر فاصله داری؟! انسانها به مدد عقل و تجربه و حافظه تاریخیشان، به اینجا رسیدهاند که با وجود اختلاف در سلایق، بتوانند در کنار هم زندگی کنند و به یکدیگر آسیب نرسانند. یک انسان متمدن که در این زمان از تاریخ زندگی میکند، باید یاد گرفته باشد که «بودن» بر باورها ارجح است. یاد گرفته است که همه چیز در خدمت بهتر بودن و رفاه بیشتر است. این به این معنی است که چنین انسانی محال است بودن کسی را به هر دلیلی تهدید کند. این یکی از تفاوتهای اساسی جامعه بشری با سایر جانداران است. پس تو اگر یک انسان باشی، باید به کسی که به حسین و بند آمدن خیابان اعتراض میکند حق بدهی. باید به کسی که به آلودگی صوتی ناشی از سروصدای عزاداریها اعتراض میکند حق بدهی. اگر انسان باشی، باید بتوانی خودت را در شهری که قانونش و حکومتش برای دوستداران یزیداست تصور کنی. آنگاه تصور کن چقدر سروصدای طبل عزاداران یزید تو را اذیت میکند. و تصور کن اگر اعتراض کنی و آنها تو را کتک بزنند، چه هیولاهای خونخواری هستند. تصور کن چه خوب میشود اگر در آنجا همه انسان باشند و تو هم راحت زندگی کنی. چه خوب است که عزاداریهایشان تو را اذیت نکند. خیابان بند نیاید، آلودگی صوتی ایجاد نشود، تو بتوانی بگویی که حق با حسین بود. زندگی در شهری که هیولاها بر آن حاکمند سختت است. زندگی در شهری که قوانین انسانها حاکم است آسان است.
همین الان میزان سفت شدن رگهای گردنت، نشاندهنده فاصله تو با آدم بودن است. بیتعارف گفتم که به آن فکر کنی. اما شاید بگویی من حق را میگویم. پاسخ این است که اصلا تضمینی نیست. همین که هرکس خلاف تو بگوید حذف میشود نشانه ترس تو از برملا شدن برحق نبودنت است. اگر حق را میگویی، دیگر چرا از بازگو شدن حرف مخالفت میترسی؟ از طرف دیگر، چرا این حق را به دیگران نمیدهی که به درستی آنچه تو درست میدانی نرسیده باشند؟ اگر یک انسان باشی باید بتوانی حتی اگر واقعا حق با تو باشد، به دیگران حق بدهی مانند تو فکر نکنند. مثلا ممکن است من مطمئن باشم که آسمانی بودن اسلام دروغی بیش نیست. با این حال باید به تو حق بدهم که تصور کنی آسمانی است. اگر به من بگویی آسمانی است، نباید تو را بکشم! نباید تو را حبس کنم. نباید تو را کتک بزنم. این است ارزش انسانیت. تقدسگرایی نقطه مقابل انسانیت است. مولد فاشیسم است. باید از آن پرهیز کرد. تقدس گرایی راه را بر فردا میبندد. من ممکن است الان مطمئن باشم که اسلام دروغی بیش نیست. با این حال باید جایی در ذهنم بگذارم که ممکن است روزی این اطمینان من از بین برود و باورم در این زمینه تغییر کند. تقدسگرایی راه را بر آینده میبندد. جدای از اینکه مانع از توسعه گستره بینش تو میشود، سبب میشود هر دیدگاه مخالف را سرکوب کنی. تو را تبدیل به یک درنده میکند که ممکن است هر موجودی را که مانند تو نیست نابود کنی. پس مراقب باش. مراقب خوی وحشیگریات باش و ریشههایش را بخشکان. مبادا تقدسگرایی تو را تبدیل به یک هیولای درنده کرده باشد.
و آنگاه انسان خدا آفرید و خود را پیام رسان آن خدا نامید انسانیت قربانی شد و انسان از خدایی به بردگی نزول کرد دیگر خودش نبود .
آفرین
من هم موافقم, آفرین
من تا حالا دوست داشتم کسی که اسم حسین رو میاره خخره اش رو بجوم ولی حرف حق زدی, منصرف شدم, دیگه این کار رو نمی کنم
متن خلاقانه و جالبی بود اما می شه بهش انتقاد کرد که تشبیه فناتیک های مذهبی با شیر و هیولا فقط ارزش ادبی داره و پیچیدگی های اجتماعی که آدم رو به فناتیک مذهبی سوق می دهد رو به یک تعارض دوگانه بین خیر بودن و شر بودن فرومی کاهد.
به علاوه فناتیسم مذهبی رو با خشونت سازمان یافته نمی شه یکی گرفت. با استعاره «هیولا بودگی» فناتیک های مذهبی نوشته شما این تفاوت رو چشم پوشی می کنید. هر فناتیک مذهبی لزوما یک هیولا نیست که بخواهد خرخره شما رو بجوه. این فناتیک فقط در یک نظام حکومتی که توسط امثال خودش اداره می شه امکان خشونت ورزی رو پیدا می کنه.
جناب بشیریه با عرض سلام: مراقب باش! ممکن است تقدسگرایی تو را تبدیل به یک هیولای درنده کرده باشد!
با یک سوال آغاز میکنم آقای بشیریه.
سوال:
در نظر بگیر که من از جایی که تو با نزدیکانت سرمست جشن عروسی با همسرت یا عزاداری دخترت هستید، رد میشوم و به بند آوردن خیابان برای اجرای مراسم عزا داری و تشییع جنازه و یا کاروان عروسی که در خیابان توسط شما و نزدیکان شما براه افتاده است اعتراض میکنیم.
از من متنفر میشوی؟ به من هشدار میدهی که مراقب حرف زدنم باشم؟ میگویی یک شب هزار شب نمی شود؟ حقوق شهروندی ما چه می شود؟ باید بوق و کرنا و جیغ و هزار ساز و آواز شما و هم کیشان شما در جشن عروسی و یا فریاد های گوش خراش شما و نزدیکان شما را در مراسم تشییع جنازه دخترت متحمل شویم؟ اگر در عزای دخترت، منکر انسانیت وی شده و شما و سایر شرکت کنندگان را عده ای بوقتب عقب افتاده بخوانم مرا میکشی؟ مرا کتک میزنی؟ از من متنفر میشوی؟ به من هشدار میدهی که مراقب حرف زدنم باشم؟
بیان کردید: فکر میکنی چرا کسی حسین یا امام زمان تو را همانجا نفی نکرده است و تو از این تلنگر محروم ماندهای که نباید عقیدهات را تنها گزینه درست بدانی؟ ایمان من به حسین بن علی علیه السلام استحاله نخواهد شد. حسین آزاد مردی بود که با دعوت 18 هزار کوفی به عرصه خون آمد تا از ضلالت و گمراهی نجاتشان دهد. ایمان من به حسین بن علی علیه السلام استحاله نخواهد شد چرا که حسین بن علی علیه السلام برای جنگ و خون ریزی حرکت نکرد. و بزرگترین نشانه تصدیق این ادعا همراهی اهل بیت حسین بن علی با این امام معصوم بوده. حسین علیه السلام ناجی انسانیت بوده. دلسوز بشریت بوده.
حال یک سوال دارم. عزا داران و عاشقان امام رئوف را عده ای درنده و هیولا تعبیر کردید و بیان کردید: اگر یک گله جانور درنده را در نظر بگیری، مثلا یک گله شیر، آیا جرات داری به میان آنها بروی در حالی که تو هم یکی از آنها نیستی؟ امتناعت از رفتن به میان آنها دقییقا به این دلیل است که یکی از آنها نیستی و میترسی آنها تو را بدرند. اما خودشان به راحتی با هم هستند. اگر یکی از آنها باشی دیگر نمیترسی. حال اگر یک گروه انسان هم چنین خاصیتی داشته باشند، قابل تشبیه به آن گله درندگان هستند. وجه تشبیه در اینجا قداستگرایی است. قداستگرایی همچون «یک هیولای درنده بودن» است. اگر کسی بین یک گروه قداستگرا برود و معلوم شود مانند آنها نیست، ممکن است او را بدرند!
در ادامه به نکته ای جالب اشاره فرمودید: اگر کسی به هنگام عزاداری حسین بگوید حسین هم کسی بود چون یزید، او را میدری؟ با او چه میکنی؟ شدت عمل تو، میزان درنده بودن و هیولا بودنت را تعیین میکند.
سوالی که باید از شما پرسیده شود این است: اگر شب زفاف. هنگامی که کنار همسرت آرام گرفتی به آرامی به تو بگویم همسرت یک روسپی توانمند است که شب گذشته به زیر جسم 8 مرد آرام گرفت با من چه می کنی؟ مرا می دری؟ شدت عمل تو، میزان درنده بودن و هیولا بودنت را تعیین می کند آقای دکتر.
حال اگر در هنگام برگذاری مراسم عزای دخترت به تو بگویم در نظر من جسد دختر تو با جسد یک خرس متعفن فرقی ندارد. آیا مرا به خاطر اندیشه ام می دری؟
اگر پاسختان مثبت است باید بگویم: انسانها به مدد عقل و تجربه و حافظه تاریخیشان، به اینجا رسیدهاند که با وجود اختلاف در سلایق، بتوانند در کنار هم زندگی کنند و به یکدیگر آسیب نرسانند. یک انسان متمدن که در این زمان از تاریخ زندگی میکند، باید یاد گرفته باشد که «بودن» بر باورها ارجح است.
پس تو اگر یک انسان باشی، باید به کسی که به عزای دخترت و بند آمدن خیابان اعتراض میکند و در اندیشه اش جسدش را متعفن و آزار دهنده می خواند حق بدهی. باید به کسی که به آلودگی صوتی ناشی از سر و صدای عزاداریها شما اعتراض میکند حق بدهی. اگر ملتزم به رعایت حقوق شهروندی هستی، باید به کسی که به مراسم عروسی تو و همسرت و به کِل کشیدن و پایکوبی و تولید صداهای ناهنجار و آلودگی صوتی که ایجاد کردید اعتراض می کند حق بدهید. باید حق بدهید که در اندیشه یک فرد همسر شما یک روسپی حرفه ای باشد. پس آزادی اندیشه و آزادی بیان به چه کار می آید آقای بشیریه؟
در روانشناسی عزاداری حسینی گریستن و شیون نمودن بمعنای دل را از ماتم و حزن در اوردن است به همین دلیل آنهائی که به دلیل کبر وغرورشان بخود امکان گریه نمی دهنددچار قلوبی شقی و افسرده و سیاهند!!!
عزاداری حسینی کلاً تحت الشعاع این قاعده قرار دارد و اکثر عزاداران ثقل واندوه یکساله خود را در این مراسم پاکسازی می کنند و این از برکات امام حسین است که در هیچ مذهبی دیگر مشابهش نیست، حسین بن علی علیه السلام ناجی بشریت بوده و این درست نیست که ما بر ناجی خود گریه کنیم. ولی ما به عظمت و شرافت و از خود گذشتگی حسین علیه السلام که برای نجات روح بشر قیام نمود افتخار کرده و بر کفر و سیاه دلی و دنیا پرستی خود گریه خواهیم کرد.
لذا در هیچ کجای جهان و در هیج مذهبی آنهم بعد از چهارده قرن اینگونه بخاطر شهادت انسانی مراسمی بپا نمی شود حال بهر نیت و صورتی. اینست راز واقعه ! بر استی حسین (ع) کیست
به رضا رمضان زاده
براستی ای زرت
به نظرم تصویرگر خوبی هستید ولی تحلیل گر خیلی خوبی نیستید…
وقتی به جمع عزاداران حسینی بگید که حسین رو مانند یزید میدونید، توسط عزاداران دریده می شید… ولی دلیلش صرفا محدود به تعصبات مذهبی نمی شه، تعصبات مذهبی حتی مهم ترین دلیل هم نیستن…
اول از همه قبول کنید که در مراسم عزاداری، به مقتول توهین کردن عاقلانه نیست…حتی مودبانه هم نیست
حالا تقدس مقتول رو نزد عزاداران به شرایط اضافه کنید و جمع عزاداران رو هم چندین برابر کنید و بدونید که این جمع مخلوطی از افراد با سطحوح مختلف فرهنگی، تحصیلاتی هستند و لزوما هم انتقادپذیر نیستن
چقدر عاقلانه است که انتقاد در این شرایط عنوان بشه؟ چقدر عاقلانه است که انتقاد عنوان شده، از نظر اکثریت عزاداران توهین محسوب بشه؟
واقعیت اینه که نه مودبانه است، نه عاقلانه، نه حتی تاثیرگذار، چون شرایط مباحثه منطقی وجود نداره… نه همه ی اون عزاداران اطلاعات کافی درباره دین و واقعه عاشورا دارن و نه الزاما همشون به دنبال حقیقت ماجران، حتی متاسفانه تو اون جمع هستند افرادی که با اغماض هم نمیشه اونها رو انسان نامید… بحث کردن با و انتقاد به چنین افرادی چه هدفی رو دنبال می کنه؟ به جوش آوردن خونشون؟
به هیچ عنوان خشونتی که در پی چنین انتقادی – یا اظهار عقیده- اعمال میشه رو تایید نمی کنم، از نظر من اونها حق هیچ گونه تعرضی به منتقدین رو ندارن…
ولی اگر منتقد میخواد آستانه تحمل جامعه ایرانی رو در بوته آزمایش بگذاره، فقط کافیه یک روز در مناطق پر تردد تهران قدم بزنه… مطمئنا صحنه های تاسف برانگیز زیادی رو در نحوه تعاملات ما شاهد خواهد بود…. انصافا همه این ها به تعصبات دینی و ذهن دگم دین داران برمی گرده یا مشکل از فقر فرهنگی ماست؟ صرف نظر از اینکه دینداریم یا بی دین یا ضد دین، بی فرهنگیم… این فقر فرهنگی و تحمل نکردن مخالف و خشونت، دیندار و بی دین نمی شناسه … اینها مشخصات جامعه ایرانیه
از جامعه ای که سرانه مطالعه اش به 10 دقیقه در روز هم نمی رسه، چه انتظاری دارین؟ نتیجه ی ناآگاهی، خشونت و تعصب و فقر و اقتصاد بیمار و خیلی نابسامانی های دیگه است…
من مذهبی ام… صادقانه نه رگ گردنم بالا اومد، نه عصبانی شدم و نه به ذهنم رسید که حق اعمال خشونت در چنین شرایطی رو دارم… فقط به ذهنم رسید به اندازه کافی واقع بین نیستید…کاملا انتقاداتتون رو وارد میدونم، ولی با تحلیل شما موافق نیستم
جزء معدود افرادی هستید که به نظرم اومد واقعا قصد انتقاد دارین و نه صرفا ثابت کردن بر حق بودن عقیده تون…
خدا رو شکر که هنوز افرادی مثل شما وجود دارند
پیروز باشید و پایدار