قوانین یک جامعه به این دلیل وضع میشوند که بتوانند آرامش و امنیت افراد یک جامعه را تضمین کنند. قوانین باید به شکلی باشند که حداکثر مکن آزادی فردی را برای همه ایجاد کنند. این آزادیها با در نظر گرفتن همه موانعی که سر راه آنها هست محدود میشوند و قوانین این محدودیتها را هم در نظر میگیرند.
حال اگر در جامعهای قانونی وضع شد و پس از مدتی معلوم شد که این قانون کارایی ندارد، باید راهی برای اصلاح و یا حذف و جایگزین کردنش وجود داشته باشد. معمولا در چنین مواردی قانون به رای گذاشته میشود که آیا تغییر کند یا نه و چه باید بر سرش بیاید؟ در نظر بگیرید که ما قانونی برای جامعه تعریف کنیم که تغییرناپذیر باشد! تصور کنید که اگر آن قانون به اشتباه وضع شده باشد چه بلایی بر سر جامعه میآید؟ همچون خشت اولی که کج نهاده شده است، دیوار جامعه را تا ثریا کج بالا میبرد.
قوانینی که منشا دینی دارند چنین هستند. دین ارتباط تنگاتنگی با ایمان دارد. ایمان به معنی پذیرش تام و مطلق است. یعنی چیزی را که به آن مومن هستیم نمیتوانیم نادرست بدانیم و نمیتوانیم فکر کنیم که ممکن است نادرست باشد. وقتی کسی میپذیرد که دین منشا الهی دارد و سخنانی منتسب به خداوندی کامل را میپذیرد، دیگر نمیتواند تصور کند که آنها ممکن است نادرست باشند. بنابراین اگر به چنین فردی اجازه داده شود که قانون بنویسد، حتما قوانین را منطبق بر سخنان خدایش مینویسد. و باز اگر روزی معلوم شود که آن قوانین به زیان جامعه هستند، هرگز نمیتوان آن فرد را متقاعد کرد که این زیان از جانی آن قوانین است. آن فرد ماست را سیاه میکند و روز را شب و شب را روز، که ایراد از قوانین نیست!
در اینجا باید این نکته را یادآوری کنم. اینکه یکنفر یا تعدادی از آدمها به سخنانی خاص از سوی خداوندی کامل ایمان دارند، دلیل نمیشود که در واقع هم چنین باشد. ممکن است آنها اشتباه کنند. مخصوصا وقتی که حضور چند دین خاص و چندین قرائت از هر دین را در جامعه داشته باشیم، درک این مطلب بدیهی است. از کجا معلوم که کدام راست میگویند؟ از کجا معلوم که همه اشتباه نکنند؟ برای پاسخ به این سوالات تنها ابزار ما اندیشهورزی است. پس از آن تازه از طریق تجربه کردن میتوانیم تحلیلمان را آزمون عملی کنیم. پس حال که چنین است، عاقلانه این است که از همان آغاز قوانین را مبتنی بر خرد بنویسیم و هرجا لازم بود آنها را به روز کنیم.
برای حل مشکل فوق، راهکارهایی وجود دارند که توصیههایی در نحوه قانونگذاری و پیکربندی ساختار سیاسی هستند که معمولا در قالب یک اسم شناخته میشوند. سکولاریسم یکی از آنها است. سکولاریسم خصوصیتی از نظام سیاسی است که این تضمین را ایجاد میکند که دین در مسند قانونگذاری نباشد. تضمین میکند که یک مسلمان و یک بیدین و یک مسیحی، به یک میزان از قوانین بهرهمند میشوند و امتیازی قانونی به هیچکدام از آنها به خاطر دینشان تعلق نگیرد.